“معاشقه با کرگدن” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

با کرگدن، لبريزِ غم، در مستراح و بعد... يک مَردِ طاغي، مُرده در اعماقِ چاه و بعد...  معشوقِ من، با غيرِمن، طعم هم آغوشي يک درگذشتِ فلسفي، فحش و فراموشي  طعم حقيقت، تلخ و گس، يک چايِ داغ و باز يک کُنده‌ی بی‌سرنوشت، قعرِ اجاق و باز در محضرِ خر فيض بردن، آه و صد افسوس از هرچه انسان است، من سرخورده و مايوس در نفرت از دريوزگان و اغنيا و هر... -«خاموش باش تا کي صداي عر و ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“حماقت” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

فحش بر جهانيان چه نعمتي است، بگذريم...  گريه بي‌صدا عجب غنيمتي است، بگذريم... راه نيست، خنده‌هاي خلق، چندش آور است دورمان ببين عجب حماقتي است، بگذريم...   بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن از کتاب معاشقه با کرگدن

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“شلیک” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

سينه سنگين و نفس حبس و جهان تاريک است قلب من خاموش است، مرگ به من نزديک است همدم من به جز اين شعر، چه کس بود؟ بگو... من که رفتم ولي امشب چه لباست شيک است! کاشکي بر سر قبرم نه تو آيي و نه هر... مرگ من پر ايهام است، چه سمپاتيک است! گريه بر من نکن اي شعر، تو خود ميداني آخرِ قصه صداي جَرَسِ شليک است...   بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن از کتاب معاشقه با ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“سگ‌خور” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

ديگر نمی‌نوشی‌ غزل ای شاعرِ مُرده بازنده‌ی بازی ز بازی باز آزرده سگدو زدن تا بوقِ‌سگ، شايد... ولی سگ‌خور... از بختِ زخمی، خسته و مخدوش و سرخورده ديگر چه باک از صاعقه، شلاق باد و غم... اين باغ اندر اين زمستان، سخت پژمرده مغموم و سرگردان ميان بودن و رفتن... در بيخِ ريشِ شعر، شاعر در خودش مُرده   بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن از کتاب معاشقه با کرگدن

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“شعر من” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

شعر من تلخ تر از دود و دمِ سيگار است شعر من خسته‌تر از زخمه‌ی هر گيتار است اگر از زخمِ شکنجه، نفست بند شده‌است شعر من با تب و سردرد و وَرَم، بيمار است غمِ غربت اگر از پا به در آورد تو را شعر من زخم‌خور از فاصله و ديوار است پس تو آرام بخواب و به دلت غم مده چون شعر من خواب ندارد همه شب بيدار است   بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن از کتاب معاشقه ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“پوچی” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

يک گام تا يک کام، از يک خاطره يک نام يک دلهره از پوچيِ فردا و از فرجام مرگ و نبودن، رفتن از ياد تو و شايد... اين مَرد امشب مُرده، تا هرگز نمي‌آيد هي با خودش درگير و لج با مردم لجباز سنگيني يک فحش و بغضی که فرو شد باز... بُگذار و بُگذر از من و شعرم به دلسوزي... اين بار بعد از اين زمستان، نيست نوروزي   بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن از کتاب معاشقه با کرگدن

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“فحش رکیک” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

صداي مرگ مي‌آيد در اين روزهای گند هي زر نزن، هي نگو به من که: "بهمن بخند"... يک استکان چايِ تلخ و سکوت و شعر و درد بي‌حوصله چند فحشِ رکيک و حرف‌های چرند...   بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن از کتاب معاشقه با کرگدن

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“مچاله شد” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

«امشب بيا دوباره با هم...»، هيس! خسته است سال‌هاست که بر خودش اين مَرد، چشم بسته است افکار او پريشان از ناکجا تا کجاست... از جماعت بريده و از خود گسسته است خشمگين نيست ديگر، فقط کرگدنی بی‌مصرف است «اين حق تو نيست»، بس کن این حرف‌ها مزخرف است مقصد من، تو نيستي، هيچ نيست، رهايش کنيد فردای من پوچ و عبث و بی‌هدف است باز مچاله شدم؛ وز وزِ کيست: «بهمن...»، خفه شو! چايِ تلخ را بنوش و ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe