“پوچی” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

یک گام تا یک کام، از یک خاطره یک نام
یک دلهره از پوچیِ فردا و از فرجام

مرگ و نبودن، رفتن از یاد تو و شاید…
این مَرد امشب مُرده، تا هرگز نمی‌آید

هی با خودش درگیر و لج با مردم لجباز
سنگینی یک فحش و بغضی که فرو شد باز…

بُگذار و بُگذر از من و شعرم به دلسوزی…
این بار بعد از این زمستان، نیست نوروزی

 

بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن
از کتاب معاشقه با کرگدن

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe