یک گام تا یک کام، از یک خاطره یک نام
یک دلهره از پوچیِ فردا و از فرجام
مرگ و نبودن، رفتن از یاد تو و شاید…
این مَرد امشب مُرده، تا هرگز نمیآید
هی با خودش درگیر و لج با مردم لجباز
سنگینی یک فحش و بغضی که فرو شد باز…
بُگذار و بُگذر از من و شعرم به دلسوزی…
این بار بعد از این زمستان، نیست نوروزی
بهمن انصاری / غزل پُستمُدرن
از کتاب معاشقه با کرگدن