“سگ‌خور” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

دیگر نمی‌نوشی‌ غزل ای شاعرِ مُرده
بازنده‌ی بازی ز بازی باز آزرده
سگدو زدن تا بوقِ‌سگ، شاید… ولی سگ‌خور…
از بختِ زخمی، خسته و مخدوش و سرخورده
دیگر چه باک از صاعقه، شلاق باد و غم…
این باغ اندر این زمستان، سخت پژمرده
مغموم و سرگردان میان بودن و رفتن…
در بیخِ ریشِ شعر، شاعر در خودش مُرده

 

بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن
از کتاب معاشقه با کرگدن

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe