با وجود انعقاد پیماننامههای شوم گلستان و ترکمانچای و از دست دادن بخشی از ولایات سرزمین قفقاز، دوران پادشاهی قاجار موقعیت آزادتری از نظر تداوم و تحول میراث فرهنگی برای ایرانیان به وجود آورد. از دست رفتن این سرزمین ها نخستین شکست در ذهنیت جهانی و همچنین در داخل جامعه ایران از نظام سلطنتی قاجار بود که از نظر سیاسی یک چهره در حال زوال از این سلسله را تصویر می کرد و چهره تاریخی ایران را برای همیشه تغییر می داد.
با ظهور دوره پهلوی، پادشاهی دوران قاجار به نحوه ای منفی تصویر شد و از آن به عنوان «دوره انحطاط، دوره از دست رفتن سرزمین های ایران، دوره شکست، ستمکاری، خرافات، فساد و قدری هم مضحکه و هزل» نام برده شد.
تصاویری، چه از شخصیت فتحعلی شاه که در قصر نگارستان سرسره ای داشته و با محبوبه هایی دوران خوشی را می گذرانده، چه از دوره ناصرالدین شاه و حکایت های مضحک از سفر فرنگ او و چه از بی عرضگی و سبیل های آویزان مظفرالدین شاه، در اذهان مردم و در متون تاریخ قاجاریه باقی مانده است.
در تاریخ قاجاریه رنگ خاکستری وجود ندارد و حتی جنبه های مثبت و با قهرمان سازی های این دوران هم در انزوا و جدا از مقطع تاریخی که این شخصیت ها در آن ظهور کرده اند برخورد شده است: «شخصیت امیر کبیر نمونه روشن آن است.»
در عصر پهلوی، با تمرکز بر روی دوران باستان و جلوه بیشتر گذشته، دوران نزدیک می بایست در سایه تاریکی باقی می ماند: «نوعی اثبات گرایی در این تصویر به خوبی مشهود است. با نمایش دوره قاجار به عنوان جامعه ای خرافاتی که بلد نبودند کارخانه بسازند و طبقه علما و فقها برآن نفوذ داشتند، این دوگانگی و تضاد خیلی بیشتر جلوه می کرد. در حالی که همه جوامع گاهی در حال اعتلا و در دوره ای هم درحال زوال هستند.»
ایران دوره قاجار از مشکلات و وضعیت هایی رنج می برد: «در پایان قرن ۱۸ میلادی پس از یک دوره ۷۵ ساله منازعات داخلی، ایران گرفتار بحران های سیاسی، نزاع های ایلیاتی شدید و از دست دادن جمعیت زیادی در پایتخت (اصفهان) و شهرهای بزرگ دیگر شد.»
با عواملی که در دوره افشاریه و زندیه به وجود آمده بود- از جمله نا امنی جاده ها- تجارت خارجی و ارتباط با خارج از جنوب و شمال کشور تنزل کرد و دولت قاجاریه هنگامی به روی کار آمد که ایران وضعیت بسیار وخیمی از لحاظ اقتصادی، سیاسی و حتی اجتماعی داشت.
ایرانیان به ثبات سیاسی نسبی که در دوران قاجاریه برقرار شد توجه زیادی نمی کنند: «انسجام ایرانی را که امروز می شناسیم، مدیون آغا محمدخان قاجار هستیم. او علیرغم خشونت هایی که در جنگ های مختلف به کار برد، از دیدگاه مورخان آن دوران، قهرمان ایران به شمار می رفت. علیرغم آغاز جنگ های عقیدتی، در دوران او ایران از جنگ های داخلی تا اندازه زیادی بری ماند.»
اصولا دولت قدرت ساختن یک جامعه متمرکز را نداشت. این خاصیت «نفت» بود که تا مدت ها بعد یعنی تا زمان "سردارسپه" و دوره پهلوی هنوز وجود نداشت.
قاجاریه در مقایسه با کشورهای دیگر دنیای اسلام خاور میانه از جمله مصر و حتی دولت عثمانی کارنامه روشن و جذابی دارد.
فتحعلی شاه قاجار از زمان ولایتعهدی درپایان دوره زندیه در درگاه کریم خانی در شیراز رشد کرده، با فرهنگ فرهیخته و پیچیده آن آشنا شده و از فرهنگ ایلیاتی قاجاری فاصله گرفته بود:«در تمام دوره قاجاریه پیوند دربار و دولت با جنبه های فرهنگی جامعه غنی و مستحکم بوده است.»
انتقال فرهنگی که در واقع مدیون دوره زندیه است در یک دوره ۳۰ ساله در نیمه قرن هیجدهم در پایتخت وقت – شیراز – فرهنگ هنری و ادبی ایران را تغییر داد: «قاجاریه این میراث را به تهران و تبریز منتقل کرده و در آنجا آن را رشد دادند.»
«نوعی فرهنگ بومی – فرنگی در این دوران ساخته شد که با دوره درون پرور و برون پیوند پهلوی و انقیاد یکسره در برابر سیطره قدرت غرب آن بسیار تفاوت داشت.»
«یک نوع اعتماد به نفس فرهنگی در انعکاس ادبی، هنری و فکری دوره قاجاریه وجود داشت. یعنی بکلی سرسپرده فرهنگ غرب و فرنگی نبود اما می توانست عناصری از آن را جذب کند و جزو فرهنگ خود کند.»