کتاب جذاب “دُمبُریدهها” یکی از دلچسبترین آثاری است که توسط عزیز نسین نویسنده بزرگ کشور ترکیه و خالق داستانهای کوتاه اجتماعی، به رشته تحریر درآمده است. این کتاب توسط م. ر. فرازی در حدود پنجاه سال پیش به فارسی ترجمه شده است.
معرفی کتاب دُمبُریدهها اثر عزیز نسین
این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه است. در ادامه، با بازگویی یک پاراگراف از هر یک از داستانهای موجود در این مجموعه، به معرفی این کتاب خواهیم پرداخت.
- داستان کوتاه دُمبُریدهها:
وقتی وارد روستا شدم، نخستین چیزی که من را به خود جلب کرد، سگهای روستا بودند. سگهایی گردنکلفت و نکره که اکثرشان دُم نداشتند! از همراهم علت را پرسیدم، پاسخ داد: «من فقط میٔانم که اهالی روستا برای آنکه خلقوخوی سگها را از حالت درندگی خارج کنند، گوش آنها را میبرند و به خوردشان میدهند. اما از علت بریدن دُمهیشان من هم بیاطلاعم.»…
- داستان کوتاه نابغه هوش:
همین که مرا دید گفت: «خیلی مایل به دیدارت هستند. دلشان میخواهد هرطور شده با شما ملاقات کنند.» گفتم: «موضوع چیست؟ من که او را نمیشناسم…» گفت: «ما خیلی تعریف شما را کردیم. حالا دیگر هوش بالای شما آنها را ترغیب کرده تا هرطور شده رودررو با شما گفتگو کنند.»…
- داستان کوتاه دیوانهای که گریخت:
داشتم به طرف شهر مجاور میرفتم. همین که از پل رد شدم یک نفر ناگهان داد زد: «بگیریدش! فرار کرد!» پاسبانها شروع کردند به سوت کشیدن و از این طرف به آن طرف دویدن. مردم هم از سروکول هم بالا میرفتند و هی از هم میپرسیدند: «چه شده؟» از کلام مردم فهمیدم که یک دیوانهای از دست پاسبانها گریخته است…
- داستان کوتاه عکس و تفصیلات:
او با زندگی خود ثابت کرد که یک آدم قرن بیستمی است. زندگیاش با عکس و تفصبلات آغاز شد و با عکس و تفصیلات نیز به پایان رسید. مردم از تولدش به وسیله یک آگهی روزنامه که در جراید منتشر گردید، مطلع شدند…
- خیس میشه یا نمیشه:
از بیکاری، جانم به لبم رسیده بود. حاضر بودم هرکاری بکنم. هرکاری. حمالی، عملگی، هرچی. یکی از رفقایم را دیدم. گفت: «اتفاقا آقای فلان احتیاج به یک نیروی کار دارد. میخواهی معرفیات کنم؟» جوابم صددرصد مثبت بود. از موضوع شغل پرسیدم، اطلاعی نداشت. فقط یک کاغذ نوشت و آدرس و معرفی لازم را مبذول داشت و من را فرستاد برم. همینکه رسیدم به دفتر آقای فلانی، دو نفر دیگر نیز آنجا بودند و با آقای فلانی سرگرم گفتگو بودند…
- داستان کوتاه باشرفها:
نزدیکیهای طلوع آفتاب یود. توی همان کابارهای که امروز جایش پارک برای بازی بچهها ساختهاند، مشتریها مثل مورچه درون هم وول میخوردند. این جریان مال آن روزگاری است که دخترهای مجارستانی در استانبول زیاد شده بودند. من در کنار یکی از همین دخترهای مجار نشسته بودم و درمورد موضوعی مباحثه میکردیم که…
- داستان کوتاه حلالزاده:
آنچه که شنیدهام، مطالبی است که یکی از دوستان درباره من به دیگردوستانم گفته بود. البته که پر واضح است، دوستان شما نیز همین مطالب را درموردتان به دیگردوستانتان میگویند…
- داستان کوتاه دختری که فرار کرد:
این اواخر به شدت پکر بود. از قیافهاش میشد فهمید که از یک چیز مهم دلخور شده است. چند مرتبه از او پرسیدم چته اما پاسخی نداد. تا این بار آخری که بالاخره به حرف آمد و گفت: «همه بدبختی ما از مستراح است! تا این قضیه مستراح حل نشود امکان ندارد چیزی درست بشود!» راستش هیچ از حرفهایش نفهمیدم اما…
- داستان کوتاه رویای شیرین:
خواب بودم. اما نمیدانم سر دلم پر بود یا خالی که داشتم خواب میدیدم! خوابم اینطور بود که تبدیل شده بودم به یک آدم مهم و به واشنگتن مهاجرت کرده، مشغول سخرانی برای عدهای بودم!
- داستان کوتاه حراج آمریکایی:
پریروز صبح آمد و از این که هنوز تو رختخواب بودم اظهار ناراحتی کرد. گفتم: «سرد است!» گفت: «چایی بنوش تا گرم بشوی!» گفتم: «دلت خوش است! گاز نداریم!. تازه گاز هم باشد، قند و چایی نداریم!» گفت: «اینطوری نمیشود! ده روز با من باش تا پولدارت کنم!»…
دانلود کتاب دم بریدهها
این نسخه از کتاب دم بریده ها که توسط کاربران کافه کتابی برای استفاده علاقمندان به داستانهای کوتاه بارگزاری شده است، اثری است با کیفیت بالا که با وجود قدمت زیاد، اما فونت خوب و خوانایی نیز دارد. این کتاب چاپ دهه 1350 خورشیدی است.
دانلود کتاب دُمبُریدهها را به همه دوستداران و عاشقان ادبیات کلاسیک و علاقمندان به داستانهای کوتاه، پیشنهاد میکنیم.
برای دانلود این کتاب، ابتدا باید عضو سایت بشوید.
پس از عضویت، لینک دانلود این کتاب و همهی کتابهای سایت برای شما فعال میشوند.