کتاب کتابخانه کوچک من اثری است در معرفی صدها کتاب گوناگون که توسط میثم موسوی نسیمآبادی به رشته نگارش و تحریر درآمده و برای نشر الکترونیکی مهیا گشته است.
معرفی کتاب کتابخانه کوچک من
کتابهایی هست که بخواندنش نمیارزد. کتابهایی هم هست که باید آنها را چشید. اما تنها کتابهای نادری هستند که باید خوب آنها را جوید و هضم کرد. آنچه پیشروی شماست، حاصل یادداشتهای مستمر و دوازدهسالهای است که در آن صدها کتاب مختلف – بیش از هفتصد کتاب – پیرامون ادبیات، فلسفه، تاریخ و الهیات معرفی شده است.
برخی از ایرانیان هرگز بیمهری نسبت به کتاب را نپذیرفتهاند و برای رد این واقعیت، به تحریف و جعل آمار روی آوردهاند. اما بسیاری دیگر با صراحت اعتراف میکنند که با کتاب و کتابخوانی بیگانهاند. دکتر جلال ستاری، نویسنده، مترجم و اسطورهشناس برجسته، در بخشی از کتاب خود اشارهای کوتاه اما تلخ به سرانۀ مطالعه در ایران کرده است. او مینویسد: «در سالی از دهه چهل، روزنامه اطلاعات گزارش داد که هر ایرانی در طول یک سال، به طور متوسط تنها چند ثانیه از وقت خود را صرف مطالعه کتاب میکند. طبق آمارهای رسمی آن زمان، سرانۀ مطالعه سالانه در ایران تنها چند دقیقه بود؛ به عبارتی، هر ایرانی در روز فقط چند ثانیه برای خواندن کتاب وقت میگذاشت.»
در سوی دیگر این بیاعتنایی، شاعرانی و نویسندگانی بودهاند که چنان شیفته و دلباخته خواندن و نوشتن شدند که ادامه زندگی برایشان به نوعی آشفتگی و تنش بدل گشت. اینان در میانه بحرانی درونی، میان عشق به اندیشه و رنج آگاهی گرفتار آمدند؛ بحرانی که روح جستجوگرشان را به چالش میکشید. مولانا در کتاب فیه ما فیه از این حال خویش چنین میگوید: «مرا خویی است که نمیخواهم هیچ دلی از من آزرده شود… این یاران که نزد من میآیند، از بیم آنکه ملول نشوند، شعری میگویم تا به آن مشغول شوند، وگرنه من از کجا و شعر از کجا! به خدا که از شعر بیزارم… اما چون اشتهای خلق به آن است، ناگزیر میگویم.»
این سخنانِ ژرف، پرده از رنجی برمیدارد که بسیاری از خالقان اثر، در پسِ شور و شوق آفرینش خود پنهان کردهاند. همین رنج و پارادوکس در میان نویسندگان غربی نیز آشکار است. هنری میلر در یکی از آثارش مینویسد: «ما پیشاپیش میدانیم چیزی برای نوشتن نداریم، اما هر روز با رنجی تازه، التماس میکنیم تا بتوانیم باز بنویسیم… حتی بزرگترین نویسندگان نیز نتوانستهاند از این دردِ بیپایان رهایی یابند.»
توماس مان در تونیو کروگر از تناقض زندگی اهل قلم چنین یاد میکند: «ادبیات، هم نعمت است و هم نفرین. بسیاری از انسانهایی که در جامعه جایی ندارند، ادبیات را وطن خود ساختهاند. اما همانها که به تمجید نویسندگان میپردازند، نمیدانند که این ستایش، گاه ستایش رنج است نه رهایی.»
و چه تلخ و صادقانه است آنگاه که نویسندهای میگوید: «گاهی نامههایی از آدمهایی دریافت میکنم که مرا نمیشناسند؛ نامههایی پر از مهر و قدردانی. آنها نوشتههایم را دوست دارند، اما من با اندوه به سادگی و شوق کودکانهشان مینگرم… اگر میدانستند که هیچ انسان سالم و آرامی از سر آسودگی به نوشتن پناه نمیبرد، شاید چنین مشتاق نمیبودند.»
در یادداشتی با عنوان بهشت ممنوعه نیز آمده است: «من دختری را میشناسم که عاشق کتاب است، آنچنان که دلش میخواهد با یک “فلفلدلمهای” ازدواج کند. اما تمام این آرزوها، غمها و تنهاییهایش از کتابها سرچشمه میگیرد. او آدمیست تنها، حساس و عجیب؛ و همه اینها به خاطر کتابهاست.»
به گمانم کتابها هم سازندهاند و هم ویرانگر؛ خطرناک و در عین حال ضروری. دوست و دشمناند. زندگی انسان به پیش و پس از آشنایی با کتاب تقسیم میشود. نمیتوان کسی را به کتاب خواندن تشویق کرد و نه میتوان از آن بازداشت. زندگی با کتابها سخت میشود، اما بیآنها زندگی بیبو و بیخاصیت است.
این نوشته، ستایش یا نکوهش کتاب نیست، بلکه تاریخچه یک رابطه است. من همیشه آرزو داشتم با یک کتاب ازدواج کنم. کتابها از من نگاه قطعی را گرفتند و شک را به جای آن گذاشتند. به من آموختند که هیچ چیز قطعی و نهایی نیست؛ زیرا هر انسانی جهان را به شیوه خود میبیند و تفسیر میکند.
هرگز نخواهم دانست کتابها دوستان من بودهاند یا دشمنانم. اما یقین دارم هیچگاه از فکرشان رها نخواهم شد. هرگز آنها را به کسی توصیه نمیکنم و هیچگاه هم از کسی دریغشان نخواهم کرد. نمیدانم جنگل سبز درستتر است یا جنگل زرد، اما میدانم کتابها جرئت داوری را از تو میگیرند و لذت سرکشی را به تو میبخشند.
در این میان، کتاب همچون آینهای است که انسان را وامیدارد در ژرفای خود بنگرد؛ در روشنایی و تاریکی روحش. کتاب برای برخی پناه است و برای برخی، درد. برای گروهی آرامش میآورد و برای گروهی آشوب. اما حقیقت این است که هیچ جامعهای بدون کتاب، راهی به سوی آگاهی نخواهد یافت.
در جهانی که هیاهو و سطحینگری هر روز بیشتر میشود، کتاب همچنان مأمن روحهای خسته و ذهنهای جستجوگر است. آنکه کتاب میخواند، نه تنها در جهان دیگران سفر میکند، بلکه به کشف جهان درون خویش میرسد. شاید به همین دلیل است که کتاب، همانقدر که میتواند نجاتبخش باشد، میتواند ویرانگر نیز باشد؛ چرا که هر آگاهی، بهایی دارد و هر دانستن، مسئولیتی تازه بر دوش انسان میگذارد.
کتاب، همان یار خاموشیست که در خلوت میخوانیاش و در هیاهو به او پناه میبری. همان دوستی که در عین نرمی، صادقترین آینه وجود توست. شاید عشق به کتاب نوعی جنون باشد؛ جنونی شیرین که از انسان معمولی، جستجوگری خستگیناپذیر میسازد.
و چه زیبا گفتهاند که:
«کتاب، تنها جادویی است که بدون افسونگر، تو را دگرگون میکند.»
دانلود بنگرید به:
دانلود یک کتابخانه بزرگ
کتابهایی که باید قبل از مرگ بخوانیم
کتابهایی که دنیا را تغییر دادند
خاموشی دریا
کتابهایی که حال آدم را خوب میکنند
دانلود کتاب کتابخانه کوچک من (PDF)
دانلود کتاب کتابخانه کوچک من را به همه دوستداران کتاب و کتابخوانی، پیشنهاد میکنیم. این کتاب توسط نویسنده آن با آگاهی از قوانین و مقررات کافه کتاب، برای انتشار در این سایت ارسال شده است (+مستندات).
شناسنامه کتاب
نام کتاب: کتابخانه کوچک من
نویسنده: میثم موسوی نسیمآبادی
فرمت کتاب: PDF
زبان کتاب: پارسی
حجم فایل کتاب: کمابیش ۹ مگابایت
صفحات: ۲۰۹۷ برگ الکترونیکی
برای دانلود این کتاب، ابتدا باید عضو سایت بشوید.
پس از عضویت، لینک دانلود این کتاب و همهی کتابهای سایت برای شما فعال میشوند.
(قبلا عضو شدهاید؟ وارد شوید)