“کفتار” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

اي مردم احمق ببينيد، خشمِ در شعرم من در کمانِ آرش هستم، تيرِ پُر کينه‌ام افکار، تا دندان مسلح؛ قلب، بی‌ياور بر جَدّ و آبادِ جهان، من سخت می‌رينم در قيل و قالِ وحشیِ کفتارهای پير هی می‌کشيدم فحش بر ناموسِ بی‌عاران دستم قلم بود و قلم شد، جرم من اين بود: فحاااااشی بر گَلّه‌ی کفتار و کفتاران تا چشم شد باز و جهان از دور پيدا شد يک مُشت مادرقحبه بر فردا شاشيدند فريادهايم در گلو خشکيد و قلبم ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“بوی تعفن” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

شهرتان بوي تَعَفُّن دارد مردمانش گُه و کفتار و دو رو خنده و هلهله ارزاني‌تان مرگ از آنِ من و من از او   بهمن انصاری از کتاب معاشقه با کرگدن

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“برای کیومرث” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

شب، شبِ محشور با زوزه‌ی گرگان بود  خمار از نبودِ اشعارِ بزرگان بود پگاه شد که رسيد، با دو گوهری در دست دو گوهر از دل يارم، که يادگاران بود نديدمش نه من او را به چشمِ‌سر، يک‌بار بشکستم ز گسستش، که جانِ‌جانان بود...   بهمن انصاری از کتاب معاشقه با کرگدن   *) به یاد شادروان "کیومرث صادقی" شاعر و نوازنده لرستانی که در سال نود‌و‌چهار خورشیدی، پس از مدت‌ها مبارزه با تنگدستی و در سن سی‌و‌چهار سالگی خودکشی ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“بانو” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

در برابر چشمان من از بين ميروی رفيق، اين عادلانه نيست... بر رگ‌های من سکوت توست همچو تيغ، اين عادلانه نيست... ساز تو همچنان در گوش من می‌پيچد، براي دل خوشیِ من، در سراشيبیِ سقوط گوش می‌دهمت دقيق، اين عادلانه نيست... بيست و چند سالگی زمان شکفتن است، نه رفتنت بانو جهاني از سکوتت کر شد، دور کن مرگ را از تنت بانو که بيماریِ رخنه کرده در جانت مهار شدنی نيست اما شايد به سر رسيد ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“نحسی سیزده” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

گذشتم از تنِ تو، تا گُم شوم در خودم من سيزدهم، نحسیِ طالعِ اين رابطه‌ام تاوانِ گناه مرا تو می‌دهی رفيق... من هم ميان واژه زمستان، حرفِ "تِ"ام خط ميزنمت از خودم با شعر و واژه ها از ياد تو می‌نوشم، از اين شراب ناب اين است پايان بازی، تَهِ قصه، تَهِ خط ديگر تويی و شبِ تنهايی و قرصِ خواب در قبر نيست هنوز، اين جسدِ عبوس و لجوج در اين برزخِ بودن و رفتن، سردرگم است بيگانه در ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“شهوت” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

شب ماند و "من" و "حافظ" و "غزالی" و "خيام" من غرقِ تو، اما تو به يادت تن مجنون درد پريود ، بودن من، دوریِ او... آه... بی‌حوصله با اشک و غُر و واژنِ پر خون بر سردیِ اندام تو، من دست کشيدم لرزيدي و کز کردی، با اشک و تنفر پشتت به من و بوسه‌ی من بر تنِ لختت يادِ تنِ او، شهوتِ تو، طعم تظاهر می‌جوشد از عشقت، تن من در بغلت باز شايد که دوباره دلت ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe