اگر تندبادي برايد ز کنج بخاک افگند نارسيده ترنج ستمکاره خوانيمش ار دادگر هنرمند دانيمش ار بيهنر اگر مرگ دادست بيداد چيست ز داد اين همه بانگ و فرياد چيست ازين راز جان تو آگاه نيست بدين پرده اندر ترا راه نيست همه تا در آز رفته فراز به کس بر نشد اين در راز باز برفتن مگر بهتر آيدش جاي چو آرام يابد به ديگر سراي دم مرگ چون آتش هولناک