لطفعلیخان زند با اینکه در آغاز کار و برای انتقام خون ِپدر و حفظ خاندان زندیه شجاعت و دلاوری ویژهای از خود نشان داده بود اما شجاعت و هوشمندی تنها، برای پیروزی بر یک فرد نظامی همچون آغامحمدخان قاجار کافی نبود.
لطفعلیخان زند در آغاز توانست تا در یک نبرد تقریبا سنگین بخشهای شمالی شیراز را از آغامحمدخان قاجار که کوشش در نفوذ به شیراز داشت را بگیرد، اما این پیروزی که با تحمل هزینههای زیاد نیز کسب شده بود، پایان ماجرا نبود. در این ناورد شش هفتهای توان نیروهای زندیه کاملا تحلیل رفت.
قاجاریان پس از این شکست به تهران عقبنشینی کردند. لطفعلیخان زند نیز همزمان بدون توجه به خستگی و از هم گسیختگی سپاهیانش، برآن شد تا به اصفهان یورش برده و آنجا را نیز مسخر کند. اما از آنجا که به یکی از افراد خود به نام حاجابراهیمخان کلانتر مظنون بود، پسر او را نیز همراه خود برد.
این موضوع کمک چندانی در آن شرایط نکرد زیرا به محض خروج شاه زند از شیراز، حاجابراهیمخان کلانتر کل شهر را در دست گرفت. سپس به برادر خود که در سپاه لطفعلیخان زند حضور داشت پیام داد که شیراز در دست اوست.
وفاداران سپاه لطفعلیخان زند به محض شنیدن این خبر به سمت شیراز بازگشتند اما دروازههای شهر بسته بود و سپاهیان وفادار از هراس حمله و تجاوز به خانوادههای خود لطفعلیخان را تنها گذاشتند. تنها شمار اندکی از وفاداران نزد شاه زند ماندند و به همراه او به سمت بوشهر رفتند.
سپاه وفادار به لطفعلی خان نخست به دشتستان و سپس به بندر ریگ رفت. امیرعلیخانحیاتداوودی فرمانروای ریگ، وی را به گرمی پذیرفت و در اندازه توان به او نیرو داد.
لطفعلیخان زند با سه هزار تن در منطقهای به نام شهرک میان راه (بین شیراز-اصفهان) و در ۱۴ فرسنگی شیراز به نبرد با سپاه قاجار رفت ولی چون شمار سپاهیان هر دو طرف با هم برابر نبود لطفعلیخان به حملات پیدرپی روی آورد و ماهها سپاه قاجار را کلافه کرد. اما باز هم موفقیتی حاصل نشد و به ناچار با صد تن از یارانش از راه بیابان به طبس رفت و با سپاهی اندک ابرقو را گرفت. در آنجا به گسترش سپاهش پرداخت تا آنکه نیروهایش را به ۱۵۰۰ تن رساند و سرانجام توانست بر شهر کرمان نیز چیره گردد. کرمانیان او را پذیرفتند و از او پشتیبانی کردند. لطفعلیخان زند در کرمان به نام خود سکه زد و آن شهر را مرکز پادشاهی کوچکش قرار داد. اما مدت زمانی نگذشت که آغامحمدخان قاجار با لشکرش کرمان را نیز محاصره کرد، محاصره چهار ماه به درازا کشید و در شهر قحطی آمد.
سرانجام لشکر قاجار به درون شهر ریخت. لطفعلیخان از میان سپاه قاجار گذشت و توانست به یاری اسبش جان سالم به در برده و به سوی ارگ بم برود. شاه زند به بم رفت و حاکم بم نیز وی را به نیکی پذیرفت ولی از آنجا که گمان برده بود برادرش که از لشکریان زند بود به دست سپاه قاجار افتاده است به میهمان خود خیانت کرد و وی را به قاجارها سپرد.