بین انسانِ بر آمده از ژنتیک و محیطِ رشد و عوامل محیطیِ پیرامونیِ پسینی، یک ارتباط متقابل در جهت تولید احساس آزار، و یک رابطه دو سویه وجود دارد!؟
نخست آزار میبیند و سپس آزار میدهد، یا نخست آزار میدهد و سپس آزار میبیند!؟
هر چند آزار نخستین را با خود همراه ژن داشته باشد! و این شاید بر میگردد به زمانی که انسان اجتماعی زیستن را اتخاب کرد و آزادیهایش را مرتب محدود و محدودتر نمود.
یعنی انسان از وقتی که اهلی شد، بین مازوخیسم و سادیسم در نوسان هست!
مگر انسانی که از سرچشمه فرزانگی شادمان سیراب شده باشد. آرمانی نیست، پیمودنی است. هر چه به سمت والاتباری خودفرمان که فرزانگیِ شادمان پدید میآورد ییشتر حرکت میکند، کمتر آزار میدهد و کمتر آزار میبیند.
هرچند همیشه در معرض آزارِ سروریستیزان قرار دارد ولی به قول میلان کوندرا: «فقط از بلندای خوشخلقیِ بیپایان است که میتوانی در زیر پای خودت، ابدیتِ حماقتِ انسانها را ببینی و به آن بخندی.