چیرگی یونانیان و جانشینان اسکندر مقدونی بر فلات ایران نمیتوانست برای مدت بسیار طولانی تداوم یابد، زیرا علیرغم کوشش شخص اسکندر و سیاست مقدونی کردن شرق -که از سوی جانشینان وی نیز دنبال میگردید- بسیاری از مردم ایران نسبت به آنان بیگانه ماندند و حکومت سلوکیان در این مملکت فاقد یک شالوده ملی بود.
اصولا روش اقتصادی و اداری غیرمتمرکز و پراکنده سلوکیان عدم توانایی آنان به بسط قدرتشان در قسمتهای مختلف امپراتوری، خود عامل تحریک و تشویق تمایلات استقلالطلبانه حکام و فرمانروایان محلی بود.
چنین به نظر میرسد که در ابتدای کار مبارزه پارتیان بیشتر بر اساس حفظ منافع محدود قومی و صیانت طایفهای بوده است تا یک جنبش اساسی در جهت تامین استقلال ملی تمام ایران. در حدود سال 250 ق.م. دو برادر، ارشک و تیرداد، با جنگجویان خود همراه پنج تن از روسای دیگر، ناحیه علیای تجن را اشغال کردند.
پادشاه بلخ به آنان حمله نمود، اما ایشان از این خطر گریخته به ایالات مجاور پارت هجوم بردند و حاکم آنجا را کشتند. دو سال بعد، ارشک در جنگ کشته شد، ولی پارتیان که همیشه در جنگ بودند، تحت فرماندهی تیرداد تمام ناحیهی را که امروز سرحد ماورای خزر و روسیه و ایران را تشکیل میدهد، به تصرف درآوردند. تیرداد در همین مکان، نخستین پایتخت خود را بنا نهاد. اندکی بعد شهری دیگر به نام موسس سلسله، ارشک بنا شد، و تیرداد در آن جا تاجگذاری نمود.
در هر حال، جنبش پارتیان در شرق ایران، موجب از بین رفتن تسلط مقدونیان و فراهم شدن مقدمات وحدت ملی ایرانیان گردید. پارتیان در اندک مدت بر تمام فلات ایران دست یافتند و به زودی به عنوان مظهر جدید احساسات ملی ایرانیان و مدافع شرق ظاهر گردیدند.
از مهمترین دلایل زندهماندن پانصدساله اشکانیان که در تاریخ ایران بینظیر است:
– اولا ایجاد یک حکومت فدرالی بود که هر شهر خودمختار در مسائل داخلی اما جوابگو به دولت مرکزی بود؛
– دوما یک نظام غیر دیکتاتوری و تعیین مسائل مهم کشور در قالب دو مجلس که این مجلس حتی قدرت عزل و نصب شاه را نیز داشت؛
– سوما شیوه جدید جنگی که در تاریخ به نام جنگهای چیریکی و پارتیزانی معروف گشت؛
چهارما سیستم سکولاریزم و عدم تعصب دینی که باعث میگشت تا زرتشتی و مهرپرست و بتپرست و یهودی و مسیحی و بودایی و… همه در کنار هم زندگی مسالمتآمیز داشته باشند.