شاید تا بهحال چنین بار از خودتان پرسیده باشید:
-«چرا عُقلا نسبت به عوام از سرخوشی کمتری برخوردارند؟»
به زبان سادهتر چرا با رشد اندیشه و پر و بال گرفتن افکار، فرد نسبت به رویدادهایی که پیشتر از آنها احساس شادی مینمود، بیتفاوت شده و آنها را مذبوحانه و حقیر میپندارد؟ چرا این دسته از افراد، اکثرا در خود هستند و با خندههای احمقانه و شادیهای پوچ بیگانهاند؟
پاسخ این پرسش را باید در میان دیدگاه بزرگان فلسفه و منطق جستجو کرد.
"داستایووسکی" نویسنده و روشنفکر بزرگ، در کتاب "یادداشتهایی از جهنم" مینویسد:
«انسان هرگز از "رنج" خلاص نمیشود زیرا "آگاهی" خواستگاه "رنج" است.»
افلاطون رنج و درد را بخش لاینفک کسی میداند که به معضلات بشر آگاه شده.
معضلاتی که بیگمان همه با مصیبتِ کمبود ِدانش حادث میشود.
"بردیااُف" فیلسوف روسی در اثر ارزشمند خود با نام "دیالکتیک وجودی فیمابین انسان و خدا" چنین میگوید:
«هرچه "عقل" بیشتر رشد میکند "روح دردمندتر" میشود.»
حتی پیروان مکتب عصیانگر "اگزیستانسیالیسم" که اکثرا با تمام مکاتب فکری و فلسفی مخالفت کرده و همهچیز را جز خود رد میکنند، در این موردِ خاص با دیگر مکاتب فکری اتفاق نظر دارند:
«اگر انسان "سقراطِ ناراضی" باشد بهتر از آن است که "خوکِ راضی" باشد.»
یعنی لازمه زندگی راحت و سرخوشی، بستن چشم به روی فهم و دانش و شعور و حقیقت؛ و در یک کلام خوکوار زندگی کردن است.
"برتراند راسل" میگوید:
«من دو اصل را دنبال میکنم؛ نخست آنکه همواره به خود گوشزد میکنم نباید به کسی ظلم کنم. و دوم آنکه هیچ استعدادی را در خود ناشکفته نگذارم و به بیان ساده به خودم نیز ظلم نکنم.»
تمام واژگان این جُستار برای رسیدن به این بند در کنار هم نشستهاند:
«به خودتان ظلم نکنید!»
کتاب بخوانید. یادداشت برداری کنید و از عوام بودن فاصله بگیرید.
هزینه آن از دست رفتن دلخوشیها و شادیهای فریبندهایاست که پیشتر در اختیار داشتید.
اما دستاوردهای شما بسیار دلنشینتر است. کسب اعتبار و احترام و نشستن بر جایگاه حقیقی انسانیت.
شغل و پول شاید (حداکثر تا زمانی که بر مسند آن شغل نشسته و پولهایتان را در جیب دارید) اعتباری زودگذر برای شما به وجود آورد اما بلافاصله با از دست رفتن آن جایگاه همه احترام خود را از دست خواهید داد.
ولی اعتبار و احترامی که به واسطه وسعت فکر و کثرت دانش حاصل آید، تا قرنها پس از مرگ نیز باعث زنده ماندن شما و زنده ماندن نام شما و از همه مهمتر زنده ماندن طرز فکر شما میشود.
بهمن انصاری
پانزده فروردین 1394 خورشیدی