“حاکم‌کُتی” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

یک استکان چای تلخ و یک کاغذ و قلم
شب و سکوت و صدای قاروقور و شکم

در تَوَهُّمِ رفتن، ماندن، یک شک، سوءظن
لبریز فلسفه، بوی تندِ عطرِ یک زن

بلعیدن چند غزل از حافظ با ولع
گیج، بر هوسِ کشتن خاطرات، در طمع

زل زدن به هیچ، طعمِ گسِ بی‌تفاوتی
تکرار یک شکست و بازهم حاکم‌کُتی!

 

بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن
از کتاب معاشقه با کرگدن

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe