در مقاله ابومسلم خراسانی، سردار دلیر ایرانی، دیدیم که ابومسلم به چه روش ناجوانمردانهای توسط منصور خلیفه عباسی کشته شد ولی این قتل تبعات زیادی داشت و در ایرانیان تکانی شدید پدید آورد و سرزمینهای ایرانینشین را وارد مبارزهای سخت با حکومت عباسی کرد. لذا بیهوده نیست که مورخان و پژوهشگران قیام ابومسلم را آغاز رستاخیز ایران شمردهاند. دامنه علاقه به ابومسلم به اندازهای بود که بعضی از مردم ایران قتل او را نپذیرفتند و گفتند که وی عروج کرده و در پشت کوههای ری پنهان شده و در موقع مناسب ظهور خواهد کرد و انتقام خواهد گرفت و عدل و داد را در زمین برقرار خواهد کرد و لذا مقامی شبیه مهدویت برای او قائل شدند.
ابومسلم نزد تمامی مردم ایران عزیز و گرامی بود خیل عظیمی از ایرانیان او را یگانه پیشوای واقعی خود میدانستند و نامش بهانهای شد برای مردم این دیار تا با نام او خونخواهی کنند و خود را ادامه دهنده راه او بشمرند. تمام این قیامها یک هدف واحد داشتند: رهایی از سلطه و ستم تازیان اشغالگر ایران که به نام دین و حکومت دین، انواع ظلمها و ستمها را بر مردم ایران روا میداشتند و به هیچ وجه پاسخگوی اعمال و رفتار خود نبودند و مشخص بود که این رفتار مهاجمان چقدر برای ایرانیان که از متمدنترین و نجیبترین و مغرورترین ملل جهان بودند و بر نیمی از دنیا حکومت میکردند، سنگین و غیر قابل تحمل بود.
خاطره ابومسلم چون شبحی سرگردان، خلفای بغداد را به هراس میافکند و مایه دلگرمی مردم ایران بود و نام او و خونخواهی او، ایرانیان را به حرکت وامیداشت و هر شورشگری که خود را به وی میبست، مردم و خونخواهان و یاران ابومسلم به دورش جمع میشدند. اسحاق ترک و سنباد و المقنع، از مشهورترین کسانی بودند که بعد از مرگ ابومسلم به خونخواهی او پرداختند. حتی بابک خرمدین نزدیک به یک قرن بعد، با نام و یاد او اقدام به قیام علیه خلافت کرد و نام او را دستمایه دعوت خویش ساخت.
سنباد
اسپهبد فیروز معروف به سنباد، اولین کسی بود که به خونخواهی ابومسلم قیام کرد. وی از زرتشتیان نیشابور بود و با ابومسلم دوستی دیرینهای داشت و از سرهنگان لشگر وی به شمار میرفت. درباره دوستی وی با ابومسلم در منابع قدیم چیز زیادی نیست و بیشتر در ابومسلمنامههای بعدی مطالبی نوشته شده که بوی افسانه میدهد، منجمله اینکه: «گذر ابومسلم به شهر نیشابور افتاد و چندروزی مهمان سنباد بود و سنباد از حال ابومسلم استفسار کرد که رازت را به من بگو و ابومسلم در اول کار هدفش را پنهان میکرد، ولی در آخر، هدف خود را به سنباد گفت و سنباد گفت که تو این عالم را بههمزنی و عرب را از بیخ براندازی و کم بوده است که فراست من خطا کرده باشد و ابومسلم شاد شد و از پیش او برفت.»
همچنین این داستان هم در همین ابومسلمنامههاست که مرد اعرابی از دعوای پسرش با پسر سنباد که با هم دوست بودند آگاه شد و به پسرش گفت پسر سنباد را به خانه بیاور و برای سنباد پیام فرستاد که به خانه من بیا که پسرت اینجاست و وقتی سنباد به خانه مرد عرب رفت و عرب برای او سفره انداخت و بریان برایش آورد و سنباد از آن گوشت بخورد و عرب گفت: «که طعم گوشت چگونه بود؟!» سنباد پاسخ داد: «خوب بود» و عرب گفت: «گوشت پسر خود خوردی» و سنباد از حال رفت و از آن پس به ابومسلم پیوست تا از اعراب انتقام گیرد. شاید این داستان بریانکردن گوشت پسر سنباد افسانه باشد ولی برای ایرانیان بهانه خوبی بود تا علیه اعراب بشورند و دست آنان را از سرزمین خویش کوتاه سازند.
آغاز قیام
به هر روی، سنباد قیام خود را دو ماه بعد از کشتهشدن ابومسلم آغاز کرد. قطعا دوستی صمیمیاش با ابومسلم در این خونخواهی تاثیر داشته. گویا وقتی ابومسلم در سفرِ بیبازگشت خود به نزد منصور میرفت، سنباد را به نیابت خود برگماشته و اموال و خزائن را به او سپرده است. ایرانیان ناراضی از قتل ابومسلم به دور او حلقه زدند؛ از هر گروه و آیینی. زرتشتیان و بقایای نهضت مزدکیان از یک طرف و بازماندگان و عدهای از خرمدینان سپاه ابومسلم و شیعه خراسان و غُلات شیعه و بسیاری از اهل ذمه، همه و همه به او پیوستند و هنگامه بالا گرفت.
قیام سنباد از نیشابور شروع شد و تا کومش و ری را فرا گرفت. در ری، حاکم آن سرزمین ابوعبیده را کُشت و قسمتی دیگر از اموال ابومسلم را که در آنجا بود به تصرف در آورد و دست به تجهیز سپاه بیشتر زد و گویا با اسپهبد خورشید حاکم نواحی طبرستان رابطه دوستی برقرار کرد. حتی روستائیان این نواحی نیز که از هواخواهان ابومسلم بودند به سپاه سنباد پیوستند. گویند صدهزار نفر در لشگر وی گرد آمدند. گویا قصد داشت که آنگونه که خواجه نظامالملک در سیاستنامه آورده است: «لشگر به ملک عرب بَرَد و کعبه را ویران گرداند.»
خلیفه احساس خطر کرد و جهوربنمرارعجلی را با سپاهی گران به جنگ سندباد فرستاد. بین ری و ساوه دو لشگر به هم رسیدند. جنگی سخت و هولناک روی داد و سنباد با وجود مقاومت و دلیری فراوان شکست خورد. شاید یکی از دلایل شکست سنباد، وجود روستاییان جنگ ناآزموده در لشگرش بود. مولف تاریخ طبرستان نوشته است که در این نبرد از یاران سنباد چندان کشته شد که تا سال سیصد هجری آثار کشتگان در آن مکان باقی مانده بود.
پایان کار سنباد مجوسی
سنباد که از صحنه جنگ جان سالم به در برده بود، راه طبرستان پیش گرفت تا به اسپهبد خورشید پناهنده شود. سپهبد پسرعموی خویش -طوس- را به پیشواز سنباد فرستاد اما ظاهرا در برخورد بین این دو، سنباد درشتی کرد و جواب احترام طوس را آنچنان که باید و شاید، نداد. طوس که فردی تندخو بود، از این مطلب برآشفته شد و شمشیر کشید و سنباد را بکشت.
خبر که به اسپهبد خورشید رسید، از این حادثه دردمند و پشیمان گشت و طوس را نفرین کرد و اموال ابومسلم و سنباد را مصادره نمود و سر سنباد را به وسیله حاجبی به نام فیروز نزد خلیفه فرستاد، اما اموال را نزد منصور نفرستاد. مهدی، پسر و فرستاده منصور که از قدرت و حشمت اسپهبد خورشید آگاه بود، ماوقع را برای منصور نوشت و تاج شاهی را برای وی فرستاد و بدین ترتیب خورشید از جانب خلیفه، فرمانروای تمام طبرستان گردید.
بدینگونه زندگی سنباد به پایان رسید اما قیام کوتاه و خونین او در خاطر ایرانیان گرم و زنده باقی ماند و کاخهای ستم را در بغداد لرزاند و مبارزه مردم ایران را با دستگاه ستم و بیداد خلفا وارد مرحله تازهای کرد.
نویسنده: مسعود مقیمی
همچنین بخوانید:
قیام ایرانیان به خونخواهی ابومسلم
قیام مقنع
قیام استادسیس
تاریخ شاهنامهسرایی
یعقوب لیث صفار، احیاگر ایران پس از اسلام
صفاریان پس از یعقوب
نام ایران در شعر شاعران عصر سامانی و غزنوی
طاهر ذوالیمینین، نخستین امیر مستقل ایرانی پس از ساسانیان
سلسله طاهریان در تاریخ ایران