گلستان سعدی اثر فاخر شیخ مصلحالدین عالیجناب سعدی شیرینسخن، به عنوان یکی از گنجینههای ادبی فارسی، شامل هشت باب است که هر کدام به موضوعات خاصی پرداختهاند. باب ششم این کتاب با عنوان “در ضعف و پیری” به بررسی وضعیت انسان در دوران پیری و ضعف جسمی میپردازد. سعدی در این بخش به تحلیل و بررسی چالشها، مشکلات و نیز ویژگیهای دوران پیری میپردازد و راهکارهایی برای مقابله با مشکلات آن ارائه میدهد.
باب ششم: در ضعف و پیری
باب ششم گلستان به بررسی دوران پیری و ضعف جسمی و روحی اختصاص دارد. سعدی در این باب، به تحلیل ویژگیها، مشکلات و واقعیتهای این دوران از زندگی پرداخته و به خوانندگان این نکته را یادآوری میکند که چگونه میتوان با حکمت و آرامش، به مواجهه با چالشهای پیری پرداخت.
ویژگیهای دوران پیری
پیری به عنوان مرحلهای از زندگی که با کاهش قدرت جسمی و افزایش ضعف همراه است، در این باب مورد توجه قرار میگیرد. سعدی به ویژگیهای مختلف پیری، از جمله کاهش تواناییها، محدودیتهای جسمی و تغییرات روحی و روانی اشاره میکند. او معتقد است که پیری، علاوه بر مشکلات جسمی، میتواند بر نگرش فرد نسبت به زندگی نیز تأثیر بگذارد. در این راستا، سعدی میگوید:
پیری که ز جای خویش نتواند خاست
الاّ به عصا کیش عصا بر خیزد
پذیرش ضعف و پیری
سعدی در این باب به اهمیت پذیرش ضعف و پیری اشاره میکند و بیان میدارد که این دوران از زندگی باید با حکمت و آرامش سپری شود. او بر این باور است که با پذیرش واقعیتهای دوران پیری و عدم تلاش برای بازگشت به دوران جوانی، میتوان از این دوران به بهترین شکل ممکن بهره برد. این موضوع را در کتاب بوستان سعدی نیز میتوانیم به کرات مشاهده کنیم.
حکایات آموزنده از باب در ضعف و پیری از گلستان سعدی
باب ششم گلستان شامل حکایات و داستانهای آموزندهای است که به تحلیل و بررسی دوران پیری میپردازند. این حکایات به شیوهای جذاب و دلنشین، آموزههای اخلاقی و اجتماعی را منتقل میکنند و به خوانندگان کمک میکنند تا بهتر با چالشهای دوران پیری آشنا شوند.
نمونهای از حکایات
جوانی چست لطیف خندان شیرین زبان در حلقه عشرت ما بود که در دلش از هیچ نوعی غم نیامدی و لب از خنده فراهم. روزگاری برآمد که اتفاق ملاقات نیوفتاد، بعد از آن دیدمش زن خواسته و فرزندان خاسته و بیخ نشاطش بریده و گل هوس پژمرده. پرسیدمش چه گونهای و چه حالتست؟ گفت تا کودکان بیاوردم دگر کودکی نکردم.
چون پیر شدى ز کودکى دست بدار
بازى و ظرافت به جوانان بگذارطرب نوجوان ز پیر مجوی
که دگر ناید آب رفته به جویدور جوانی به شد از دست من
آه و دریغ آن زمن دل فروزپیر زنی موی سیه کرده بود
گفتم ای مامک دیرینه روزموى به تلبیس سیه کرده گیر
راست نخواهد شدن این پشت کوز
با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همیکردم که جوانی در آمد و گفت درین میان کسی هست که زبان پارسی بداند؟ غالب اشارت به من کردند. گفتمش خیرست گفت پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزعست و به زبان عجم چیزی همیگوید و مفهوم ما نمیگردد گر به کرم رنجه شوی مزد یابی، باشد که وصیتی همیکند. چون به بالینش فراز شدم این میگفت
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بسمعانی این سخن را به عربی با شامیان همیگفتم و تعجب همیکردند از عمر دراز و تاسف او همچنان بر حیات دنیا. گفتم چگونهای درین حالت؟ گفت: چه گویم؟
ندیدهای که چه سختی همیرسد به کسی
که از دهانش به در میکنند دندانیقیاس کن که چه حالت بود در آن ساعت
که از وجود عزیزش بدر رود جانىگفتم تصور مرگ از خیال خود بدر کن وهم را بر طبیعت مستولی مگردان که فیلسوفان یونان گفتهاند مزاج ارچه مستقیم بود اعتماد بقا را نشاید و مرض گرچه هایل دلالت کلی بر هلاک نکند. اگر فرمایی طبیبی را بخوانم تا معالجت کند. دیده بر کرد و بخندید و گفت
دست بر هم زند طبیب ظریف
چون حرف بیند اوفتاد حریفخانه از پاى بند ویران است
خواجه در بند نقش ایوان استپیرمردی ز نزع مینالید
پیر زن صندلش همیمالیدچون مخبط شد اعتدال مزاج
نه عزیمت اثر کند نه علاج
سخن پایانی
باب ششم گلستان سعدی به تحلیل دوران پیری و ضعف جسمی و روحی میپردازد و به خوانندگان این نکته را یادآوری میکند که پیری، به عنوان یک مرحله طبیعی از زندگی، باید با پذیرش و حکمت همراه باشد. سعدی با استفاده از حکایات آموزنده، به بررسی چالشها و مشکلات دوران پیری و راهکارهای مقابله با آنها میپردازد و نشان میدهد که با پذیرش واقعیتهای پیری و استفاده از تجربیات گذشته، میتوان از این دوران به بهترین شکل ممکن بهره برد و به زندگی ادامه داد.