گلستان سعدی اثر ارزشمند شیخ اجل عالیجناب سعدی شیرازی، به عنوان یکی از برجستهترین آثار ادبی فارسی، شامل هشت باب است که هر کدام به موضوع خاصی پرداختهاند. باب پنجم این کتاب با عنوان “در عشق و جوانی”، به بررسی موضوعات مرتبط با عشق و جوانی میپردازد. سعدی در این بخش، با بهرهگیری از حکایات و داستانهای مختلف، به تحلیل ویژگیها و چالشهای عشق و جوانی و تأثیرات آنها بر زندگی انسانها میپردازد. او در گلستان و بوستان خود، به این موضوع بیشتر از دیگر موضوعات توجه داشته است.
باب پنجم: در عشق و جوانی
باب پنجم گلستان به ویژگیها، زیباییها، و پیچیدگیهای عشق و جوانی اختصاص دارد. سعدی در این بخش، به تحلیل عشق به عنوان یک احساس عمیق و تأثیرگذار و همچنین به جوانی به عنوان دورهای از زندگی که با انرژی و شجاعت همراه است، میپردازد. او همچنین به مشکلات و آزمونهایی که در این دوران وجود دارد، اشاره میکند.
ویژگیهای عشق
سعدی علیه رحمه در این باب، عشق را به عنوان یکی از قویترین و زیباترین احساسات انسانی معرفی میکند. او بر این باور است که عشق میتواند موجب تغییرات عمده در زندگی فردی و اجتماعی شود و بسیاری از تصمیمات و رفتارهای انسان را تحت تأثیر قرار دهد. سعدی در این راستا میگوید:
پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار. چندانکه ملامت دیدی و غرامتکشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی
کوته نکنم ز دامنت دست
ور خود بزنى به تیغ تیزمبعد از تو ملاذ و ملجائی نیست
هم در تو گریزم ار گریزمباری ملامتش کردم و گفتم : عقل نفیست را چه شد تا نفس خسیس غالب آمد؟ زمانی بفکرت فرو رفت و گفت:
هر کجا سلطان عشق آمد نماند
قوّت بازوی تقوی را محلپاکدامن چون زید بیچاره اى
اوفتاده تا گریبان در وحل
جوانی و شجاعت در باب پنجم گلستان
جوانی به عنوان دورهای از زندگی که با شجاعت، انرژی، و شور و شوق همراه است، در این باب مورد توجه قرار میگیرد. سعدی به ویژگیهای مثبت جوانی از جمله شجاعت، جسارت و انگیزه برای تحقق آرزوها پرداخته و تأکید میکند که استفاده صحیح از این ویژگیها میتواند به موفقیت و پیشرفت فردی کمک کند. او میگوید:
در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی با شاهدی (طالبی) سری و سرّی داشتم به حکم آنکه حلقی داشت طیِّبُ الاَدا وَ خَلقی کالبدرِ اذا بَدا.
اتفاقاً به خلاف طبع از وی حرکتی بدیدم که نپسندیدم دامن ازو در کشیدم و مهره برچیدم و گفتم:
برو هر چه مى بایدت پیش گیر
سر ما ندارى سر خویش گیرشنیدمش که همیرفت و میگفت
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهداین بگفت و سفر کرد و پریشانی او در من اثر
اما به شکر و منت باری پس از مدتی باز آمد آن حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی به زیان آمده و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازار حسنش شکسته متوقع که در کنارش گیرم. کناره گرفتم و گفتم:
آن روز که خط شاهدت بود
صاحب نظر از نظر براندیتازه بهارا ورقت زرد شد
دیگ منه کآتش ما سرد شدپیش کسی رو که طلبکار تست
ناز بر آن کن که خریدار تستیعنی از روی نیکوان خط سبز
دل عشاق بیشتر جویدبوستان تو گند زاریست
بس که بر میکنی و میرویدگر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش
نگذاشتمی تا به قیامت که بر آیدجواب داد ندانم چه بود رویم را
مگر به ماتم حسنم سیاه پوشیدست
حکایات آموزنده از باب پنجم: در عشق و جوانی
باب پنجم گلستان نیز مانند سایر بخشهای این کتاب، شامل حکایات و داستانهای آموزندهای است که به تحلیل و بررسی موضوعات عشق و جوانی میپردازد. این حکایات به شیوهای جذاب و دلنشین، آموزههای اخلاقی و اجتماعی را منتقل میکنند.
نمونهای از حکایات
در یکی از حکایات، سعدی داستانی از عاشقی را روایت میکند که به خاطر عشق خود، به رغم مشکلات و موانع زیاد، همواره پایدار و استوار باقی میماند. سعدی از این داستان نتیجه میگیرد که:
شبی یاد دارم که یاری عزیز از در در آمد چنان بیخود از جای بر جستم که چراغم به آستین کشته شد.
سرى طیف من یجلو بطلعته الدجى
شگفت آمد از بختم که این دولت از کجانشست و عتاب آغاز کرد که مرا در حال بدیدی چراغ بکشتی به چه معنی؟ گفتم: به دو معنی: یکی اینکه گمان بردم که آفتاب برآمد و دیگر آنکه این بیتم به خاطر بود:
چون گرانی به پیش شمع آید
خیزش اندر میان جمع بکش
سخن پایانی در باب عشق و جوانی
باب پنجم گلستان سعدی با پرداختن به موضوعات عشق و جوانی، به خوانندگان این نکته را یادآوری میکند که عشق و جوانی هر دو، از مهمترین و تأثیرگذارترین جنبههای زندگی هستند. سعدی با استفاده از حکایات آموزنده، به تحلیل ویژگیهای عشق و جوانی و چالشهای مرتبط با آنها میپردازد و به این نتیجه میرسد که استفاده صحیح از عشق و جوانی میتواند منجر به موفقیت، شادی، و پیشرفت فردی شود.