شاهنامه فردوسی – پادشاهی بهرام شاپور

خردمند و شایسته بهرامشاه همی داشت سوک پدر چندگاه چو بنشست بر جایگاه مهی چنین گفت بر تخت شاهنشهی که هر شاه کز داد گنج آگند بدانید کان گنج نپراگند ز ما ایزد پاک خشنود باد بداندیش را دل پر از دود باد همه دانش اوراست ما بنده‌ایم که کاهنده و هم فزاینده‌ایم جهاندار یزدان بود داد و راست که نفزود در پادشاهی نه کاست کسی کو به بخشش توانا بود خردمند و بیدار و دانا بود نباید که بندد در گنج سخت به ویژه ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

شاهنامه فردوسی – پادشاهی شاپور سوم

چو شاپور بنشست بر جای عم از ایران بسی شاد و بهری دژم چنین گفت کای نامور بخردان جهاندیده و رای‌زن موبدان بدانید کان کس که گوید دروغ نگیرد ازین پس بر ما فروغ

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

شاهنامه فردوسی – پادشاهی اردشیر نکوکار

چو بنشست بر گاه شاه اردشیر بیاراست آن تخت شاپور پیر کمر بست و ایرانیان را بخواند بر پایهٔ تخت زرین نشاند چنین گفت کز دور چرخ بلند نخواهم که باشد کسی را گزند جهان گر شود رام با کام من ببینند تیزی و آرام من ور ایدونک با ما نسازد جهان بسازیم ما با جهان جهان برادر جهان ویژه ما را سپرد ازیرا که فرزند او بود خرد فرستم روان ورا آفرین که از بدسگالان بشست او زمین چو شاپور شاپور گردد بلند شود ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

شاهنامه فردوسی – پادشاهی شاپور ذوالاکتاف

به شاهی برو آفرین خواندند همه مهتران گوهر افشاندند یکی موبدی بود شهرو به نام خردمند و شایسته و شادکام

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

شاهنامه فردوسی – پادشاهی اورمزد نرسی

چو بر گاه رفت اورمزد بزرگ ز نخچیر کوتاه شد چنگ گرگ جهان را همی داشت با ایمنی نهان گشت کردار آهرمنی نخست آفرین کرد بر کردگار توانا و دانا و پروردگار

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

شاهنامه فردوسی – پادشاهی نرسی بهرام

چو نرسی نشست از بر تخت عاج به سر بر نهاد آن سزاوار تاج همه مهتران با نثار آمدند ز درد پدر سوکوار آمدند بریشان سپهدار کرد آفرین که ای مهربانان باداد و دین بدانید کز کردگار جهان چنین رفت کار آشکار و نهان که ما را فزونی خرد داد و شرم جوانمردی و داد و آواز نرم همان ایمنی شادمانی بود کرا ز اخترش مهربانی بود خردمند مرد ار ترا دوست گشت چنان دان که با تو ز یک پوست گشت تو کردار ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

شاهنامه فردوسی – پادشاهی بهرام بهرامیان

چو بنشست بهرام بهرامیان ببست از پی داد و بخشش میان به تاجش زبرجد برافشاندند همی نام کرمان شهش خواندند چنین گفت کز دادگر یک خدای خرد بادمان بهره و داد و رای سرای سپنجی نماند به کس ترا نیکوی باد فریادرس به نیکی گراییم و فرمان کنیم به داد و دهش دل گروگان کنیم که خوبی و زشتی ز ما یادگار بماند تو جز تخم نیکی مکار چو شد پادشاهیش بر چار ماه برو زار بگریست تخت و کلاه زمانه برین سان همی ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

شاهنامه فردوسی – پادشاهی بهرام نوزده سال بود

چو بهرام در سوک بهرامشاه چهل روز ننهاد بر سر کلاه برفتند گردان بسیار هوش پر از درد با ناله و با خروش نشستند با او به سوک و به درد دو رخ زرد و لبها شده لاژورد وزان پس بشد موبد پاک‌رای که گیرد مگر شاه بر گاه جای به یک هفته با او بکوشید سخت همی بود تا بر نشست او به تخت چو بنشست بهرام بر تخت داد برسم کیان تاج بر سر نهاد نخست آفرین کرد بر کردگار فروزندهٔ ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe