شب تاریک و سنگستان و مو مست قدح از دست مو افتاد و نشکست نگهدارندهاش نیکو نگهداشت وگرنه صد قدح نفتاده بشکست خوشا آنانکه هر از بر ندانند نه حرفی وانویسند و نه خوانند چو مجنون سر نهند اندر بیابان ازین گو گل روند آهو چرانند خوشا آنانکه پا از سر ندونند مثال شعله خشک و تر ندونند کنشت و کعبه و بتخانه و دیر سرائی خالی از دلبر ندونند خور از خورشید رویت شرم دارد مه نو زابرویت آزرم دارد بشهر و کوه ...