نمایشنامه «کُورُس» یکی از آثار کمتر شناختهشده اما عمیق و پرسشبرانگیز نیکوس کازانتزاکیس است؛ نویسندهای که بیشتر با رمانهایی چون «زوربای یونانی» و «مسیح باز مصلوب» شناخته میشود. این نمایشنامه بر پایه اسطوره تئسئوس و مینوتائور شکل گرفته است، اما کازانتزاکیس آن را از سطح یک روایت اسطورهای صرف به اثری فلسفی و هستیشناختی تبدیل کرده است. آنچه «کُورُس» را متمایز میکند، نگاه متفاوت نویسنده به مفهوم انسان، ستیز درونی او و راهی است که برای رسیدن به کمال میپیماید. در این اثر، اسطوره به ابزاری برای بیان فلسفه بدل شده و مخاطب را وارد سفری میکند که هم ذهنی است و هم روحی؛ سفری برای کشف ماهیت انسان در میانه تاریکی و روشنایی.
مسیر اصلی نمایشنامه بر محور مبارزه تئسئوس با مینوتائور میچرخد، اما کازانتزاکیس این نبرد را فقط برخورد دو نیروی فیزیکی نمیداند. مینوتائور برای او نماد بخش تاریک و ناشناخته وجود انسان است؛ بخشی که در ناخودآگاه پنهان شده و تا زمانی که فرد با آن مواجه نشود، امکان رسیدن به رشد معنوی و آزادی حقیقی را نخواهد داشت. تئسئوس در این نمایشنامه صرفاً یک پهلوان نیست، بلکه انسانی است که میخواهد پا را از مرزهای عادی وجود فراتر بگذارد. او نماینده انسان آینده است؛ انسانی که میکوشد خود را از قیدهای حیوانی رها کرده و به مرتبهای بالاتر برسد.
کازانتزاکیس در «کُورُس» تضاد میان جسم و روح را با زبانی نمادین و شاعرانه به تصویر میکشد. مینوتائور در نگاه او فقط هیولایی در لابیرنت نیست، بلکه همان درون تاریک ماست؛ همان بخشی که از آن میهراسیم، اما بدون مواجهه با آن رشد واقعی ممکن نمیشود. از سوی دیگر، تبدیل شدن مینوتائور به یک «کُورُس» در پایان نمایشنامه معنایی عمیق دارد. کُورُس در اسطوره یونانی نماد جوانی، پاکی و زیبایی است و این تغییر، یعنی دگرگونی تاریکی به نور، خشونت به زیبایی، و جهل به آگاهی. این پایانبندی یکی از نقاط اوج تفکر کازانتزاکیس درباره سیر تکامل انسان محسوب میشود؛ انسانی که با روبهرو شدن با ترسهای خود، آنها را نه نابود بلکه متعالی میکند.
شخصیت مینوس در نمایشنامه نماینده سنت و فرهنگ گذشته است. او برخلاف انتظار، دشمن بیقید و شرط تئسئوس نیست. در نگاه کازانتزاکیس، هر تمدنی—even اگر رو به افول باشد—ارزشهای خود را دارد و مینوس نمادی از آن میراث است. در مقابل، تئسئوس نماد فرهنگی نو و جهانبینی آیندهمحور است. این تضاد میان سنت و نوآوری، یکی از محورهای معنایی اثر را شکل میدهد و در قالب دیالوگها و صحنهها به شکل بسیار هوشمندانهای به تصویر کشیده شده است.
یکی از عناصر برجسته نمایشنامه حضور آریادنه است؛ زنی که با عشق، هراس و میل درونی خود درگیر است. او نه تنها شخصیتی احساسی بلکه نمادی از نیروهای دنیوی و تعلقات انسانی است. رابطه تئسئوس با آریادنه، تقابل دیگری از نمایش را میسازد: کشاکش میان مسیر معنوی و جاذبههای زمینی. کازانتزاکیس با هوشمندی این کشمکش را به بخشی مهم از سفر قهرمان تبدیل کرده و نشان میدهد که رشد روحانی بدون عبور از وسوسه و احساسات متناقض، امکانپذیر نیست.
در بطن نمایشنامه، ما با پرسشی بنیادین روبهرو هستیم: آیا انسان میتواند از مرزهای طبیعی خود عبور کند؟ کازانتزاکیس پاسخی صریح نمیدهد، اما مسیر تئسئوس نشان میدهد که پاسخ او مثبت است، با این شرط که انسان پیش از هر چیز باید دشمن درونی خود را بشناسد و با آن روبهرو شود. این فلسفه، که ردپای اندیشه نیچه را نیز در خود دارد، پیامی روشن برای مخاطبان امروز دارد؛ پیامی درباره مسئولیت فردی برای ساختن زندگی، معنا و آینده.
زبان نمایشنامه شاعرانه، فشرده و اندیشمندانه است. اگرچه ظاهر آن نمایشی است، اما بخش مهمی از لذت اثر در همین زبان پرکنایه و استعاری نهفته است. خواننده با صحنههایی روبهرو میشود که نه تنها تصویری از یک اسطوره باستانی ارائه میدهند، بلکه دریچهای به درون انسان معاصر باز میکنند. شاید همین ویژگی باعث شده که «کُورُس» برخلاف برخی آثار دیگر کازانتزاکیس، بیشتر مورد توجه خوانندگان اهل فلسفه و نمایشنامههای ایدئولوژیک قرار گیرد.
«کُورُس» از آن دسته آثاری است که خواندنش فقط آشنایی با یک اسطوره نیست؛ بلکه فرصتی است برای تفکر درباره ماهیت انسان، ترسها، رشد، و مسئولیت ما در برابر جهان درونیمان. این نمایشنامه برای دوستداران ادبیات فلسفی، اسطورهشناسی و آثار اندیشمندانه گزینهای بسیار ارزشمند است.
نیکوس کازانتزاکیس کیست؟
نیکوس کازانتزاکیس نویسنده، فیلسوف و متفکر یونانی بود که در سال ۱۸۸۳ در کرت متولد شد. آثار او از تلفیق اسطوره، فلسفه، ادبیات و معنویت شکل گرفتهاند. او نویسندهای جسور بود که مرزهای فکری زمانه خود را شکست و در حوزه رمان، نمایشنامه، شعر و سفرنامه آثار ماندگاری بهجا گذاشت. درونمایه تکرارشونده در نوشتههای او کشمکش انسان میان جسم و روح، زمین و آسمان، رنج و رستگاری است.