اندی که امیر ما باز آید پیروز مرگ از پس دیدنش روا باشد و شاید پنداشت همی حاسد: کو باز نیاید باز آمد، تا هر شفکی ژاژ نخاید کسی را که باشد بدل مهر حیدر شود سرخ رو در دو گیتی به آور ایا سر و بن، در تک و پوی آنم که: فرغند آسا بپیچم به توبر نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بودهست یوسف را به عمر اندر یکی از کید شد پر خون، ...