از قیامهای بزرگی که برای خونخواهی ابومسلم و در حقیقت رهایی ایرانیان از چنگال ستم خلفا پس از سقوط ساسانیان رخ داد، قیام المقنع در بلاد ماوراالنهر بود که چند سال پس از قیام استادسیس، به وقوع پیوست.
المقنع که بود؟
از آغاز زندگی مقنع خبری در دست نداریم و آنچه از احوال وی در کتابهای تاریخی مورخان مسلمان آمده است نیز از کینه و تعصب خالی نیستند.
در کتاب تاریخ بخارا آمده است که ظاهرا وی اهل مرو بود؛ از روستایی به نام کازه. نامش را هاشمبنحکیم و یا حکیمبنعطا ثبت کردهاند که در روزهای نوجوانی و اوایل جوانی، گازری (رختشویی) میکرد و بعد از آن به آموختن علم روی آورد و علم نیرنجات و طلسمات آموخت.
همچنین گفتهاند که وی به مرور شروع به دعوی نبوت کرد و با توجه به اینکه آدم دانشمندی بود و کتابهای بسیاری از علوم پیشینیان را خوانده بود، گویی درخشان شبیه ماه ساخته بود که از چاه نخشب طلوع میکرد و ارتفاع میگرفت و دوباره به آن چاه فرود میآمد. این معجزه المقنع را معجزه ماه نخشب خواندهاند که شاعران ایرانی و عرب مکرر از آن نوشتهاند. عبدالحسین زرینکوب در کتاب روزگاران میگوید که نخستین تجربههای مربوط به ساختن ماهوارههای فضاپیما را باید با خاطره این حکیم نقابدار مرتبط دانست. با این حساب ساختن اولین ماهواره فضاپیمای دنیا را به قول استاد زرینکوب باید به این ایرانی ماورالنهری پیوند دهیم.
این پیغمبر نقابدار را از یاران و سرهنگان ابومسلم شمردهاند که بعد مرگ ابومسلم، کوشش کرد تا از دستگاه خلافت بابت مرگ سردار خراسانی، انتقام گیرد.
واژه مقنع به چه معناست؟
سبب شهرت او به المقنع به این دلیل بود که همیشه روبندهای بر صورت داشت که چهرهاش نمایان نباشد. مورخان مسلمان نوشتهاند چون کریهالمنظر و واحدالعین (یک چشم) بود، چنین میکرد. مشخص است که این مطلب را برای این نوشتهاند که به زعم خود او را حقیر و ناموجه جلوه دهند. استاد زرینکوب به درستی خاطرنشان کرده است: «در اخبار راجع به این شورشگران و صاحب دعوتان که بر عباسیان خروج کردهاند، چنانکه میتوان انتظار داشت، همواره آثاری از نفرت و تهمت هست که ممکن است مایه گمراهی مورخ شود.»
در اصل ظاهرا بایستی به این سبب روبنده میبست که چهرهاش پیدا نباشد تا کسی به هویت اصلی او پی نبرد. همچنین این کار میتوانست نوعی تبلیغ باشد تا شوکت و جلالش نزد پیروانش محفوظ باشد. در برخی از منابع نوشتهاند که او خود را خدا خواند و آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و ابومسلم را صورتهای جسمانی خویش میشمرد. خودش مدعی بود که چهرهاش را میوشاند تا نور ساطعشده از صورتش، جهانیان را نابینا نکند! استاد شهیدی به این مطلب توجه کرده و این مطالب را تهمت خوشآمدگویان خلافت دانسته است: «آیا به راستی … او خود را مظهر خدا میخواند و پیروان او وی را سجده میکردند؟ یا چون بر خلیفه شورش کرده، مخالفان او تهمت خدا خواندن را بر وی زدهاند؟ آنچه با اطمینان میتوان گفت این است که پیآمد کشته شدن ابومسلم و آشکار شدن دشمنی نهانی بعضی ایرانیان و عرب، موجب چنین رخدادها بوده است.»
قیام بزرگ المقنع
به تدریج کار این پیامبر نقابدار بالا گرفت و مایه وحشت دستگاه خلافت شد و غوغایی عظیم را در خراسان و ماوراالنهر موجب گشت. پیروانش جامه سفید میپوشیدند در مخالفت با شعار رسمی عباسیان که جامه سیاه داشتند. لذا به اینان سپیدجامگان گفتند.
دعوت سپیدجامگان به سرعت در شهرها و روستاهای خراسان و ماوراالنهر نشر پیدا کرد. علاوه بر زرتشتیان و مانویان و مزدکیان، بسیاری از ترکان و اعراب ناراضی نیز به او پیوستند و کارش بالا گرفت و نزدیک چهارده سال در ماوراالنهر و در شهرهای سُغد و بخارا و کَش و نَخشَب، موجب وحشت دستگاه خلافت بود. پیروانش به حلول و تناسخ باور داشتند و آن را تبلیغ میکردند. گویا اباحه محرمات نیز نزدشان جایز بود.
البته وی قبلا در حوالی سال ۱۴۱ نیز اظهار دعوت کرده بود اما این بار دعوت رسمی وی در حوالی شهرهای کش و نخشب روی داد به سال ۱۵۹ هجری. گویند دعوی پیغمبری داشت و شعارش خونخواهی ابومسلم. نهضت طوفانی شروع شد. با قتل و غارت و راهزنی و آزار مخالفان. اعراب را میکشتند و مساجدشان را ویران میکردند. گویا زن و مال مردم را بر لشگریان خود مباح میشمرد -همان کاری که اعراب در جنگهایشان با دشمنانشان میکردند ذیل نام کفار. قیام از مرو شروع شد -محل فرمانروایی ابومسلم.
جنگهای پی در پی
مقنع چندین بار در همان نواحی ایران خاوری، در جنگهایی بزرگ، سپاه مهدی، خلیفه عباسی را متلاشی کرد. اما عاقبت در مرو در جنگی از عهده سپاه خلیفه برنیامد و شکست خورد و به آن سوی جیحون و به حوالی سغد و بخارا گریخت. سپس دره زرافشان را در حوالی کش و نخشب، محل پناهگاه لشگریان خود کرد و محل تبلیغ دعوت و در قلعهای به نام سنام سکنی گزید.
تاخت و تاز المقنع در ماوراالنهر ادامه یافت و این نواحی را دچار ناآرامی ساخت. غارت روستاها و کشتار مسلمین و ویرانی مساجد توسط یاران وی، مدام دنبال میشد. با همه اینها هنوز در بخارا و اطراف آن، هواخواهان بسیار داشت. در سمرقند هم تعدادی از ترکان به سپاهش پیوسته بودند و حتی خاقان ترک برایش لشگری کمکی فرستاد.
در سال 160 هجری، مهدی، خلیفه عباسی، ابوعون عبدالملک را به دفع شورش المقنع فرستاد. اما نتوانست او را شکست دهد و نهضت همچنان پا برجا ماند. زد و خوردها ادامه داشت و خلیفه در سال 161 هجری، معاذبنمسلم والی جدید خراسان را به دفع وی گسیل کرد. زد و خوردی سنگین بین دو لشگر در گرفت و دو سالی دوام داشت اما سپاه خلیفه کاری از پیش نمیبرد و ماورالنهر همچنان در دست المقنع بود.
پایان قیام و سرنوشت المقنع
مامور بعدی برای دفع قیام المقنع، کسی نبود جز مُسَیببنزُهیر. جنگ وی با المقنع چهار سال طول کشید و آخر توانست لشگر المقنع را در سال 166 هجری شکست دهد و بدین ترتیب قلعه سنام به دست لشگر خلیفه افتاد و ساکنان قلعه، مقتول یا اسیر شدند.
المقنع چون راه فرار ندید، بنابر قول مشهور، خودش را داخل تنور انداخت تا دست لشگر خلیفه به او نرسد. لشگریان خلیفه به مرده او دست یافتند و سرش را بریدند و به نزد خلیفه فرستادند و بدینگونه قیام یکی دیگر از سرداران ایران به پایان رسید.
اما با مرگ وی، راه او به پایان نرسید. آیین المقنع تا قرنها بعد، همچنان در ماورالنهر زنده بود و بقایای سپیدجامگان عقیده داشتند که او روزی رجعت خواهد کرد و رسم و آیین تازهای در جهان برقرار خواهد ساخت.
از روی اسناد تاریخی به طور قطع نمیتوان گفت او چه عقیدهای داشته است اما از قرائن و شواهد میتوان دریافت که عقاید زرتشتیان و مزدکیان و مانویان را در هم آمیخته و راه و رسم جدیدی بنیاد گذاشته بود. آیین او در بین بعضی روستاییان ماورالنهر تا سالها بعد دوام آورد و نفوذ قابل ملاحظهای یافت و حتی به طور مخفی تا عهد مغول در خراسان به حیات خود ادامه داد اما در همان ایام هم این عقاید در آذربایجان و طبرستان پیروانی داشت که به قیام بابک و مازیار (نهضت خرمدینان و سرخجامگان) منجر گردید: دو نهضتی که برای خلفا، مایه کابوس و وحشت شدند و قدرت خلافت را به چالش کشیدند.
نویسنده: مسعود مقیمی
همچنین بخوانید:
ابومسلم خراسانی، سردار دلیر ایرانی
بابک خرمدین و قیام خرمدینان
تاریخ شاهنامهسرایی
یعقوب لیث صفار، احیاگر ایران پس از اسلام
صفاریان پس از یعقوب
قیام سنباد
نام ایران در شعر شاعران عصر سامانی و غزنوی
طاهر ذوالیمینین، نخستین امیر مستقل ایرانی پس از ساسانیان
سلسله طاهریان در تاریخ ایران