به گفتهی سهروردی، کیخسرو صاحب فرّ کیانی و نفس او منقّش به انوار قُدس الهی شده بود و همهی انسانها او را کرنش و تکریم میکردند. همچنین در اشعار عارفانی مانند حافظ و عطار، کیخسرو به بزرگی و نیکرفتاری ستوده شده است.
برخی از پژوهشگران، زمان زندگانی کیخسرو را نزدیک به ظهور زرتشت میدانند. چنانچه در بندهشن و شاهنامه میخوانیم که پس از عروج کیخسرو به آسمان و در زمانی که کیگشتاسپ بر تخت شاهی بنشسته بود، زرتشت ظهور میکند.
کیخسرو پس از آنکه جهان را به اطاعت آورده و دیگر دشمنی برایش نمانده، درست در جایی که مطابق سنتهای رایج آدمیان باید پس از آن همه رنج، اکنون به آسودگی زندگی را بگذراند و حکومتی به کام دل برانَد، ناگهان در اندیشه میشود: که مبادا قدرت فراوان وی را چون جم، ضحاک، سلم و تور و افراسیاب از راه یزدان به در کند. پس، به دنیای دل و درون پناه میبرد. خدا را نیایش کرده و آرزوی برون شدن از دنیا را دارد. سرانجام خداوند او را به آسمان عروج میدهد.
در روایات مذهبی زرتشتیان و کتاب اوستا (بخش یشتها) از او به عنوان کسی که سوار بر سروشِ آسمانی در آخرالزمان بازمی گردد، و به یاری سوشیانتِمنجی برمی خیزد، یاد شده است.
شیوه زندگی کیخسرو زاهدانه و عارفانه است. نه همسری گزیده و نه به فرزندی دلشاد بوده است.
در کافه کتاب بخوانید:
عکسهای نایاب تاریخی