میگویند در ایام نوروز مردم به هم آب میپاشیدند و جشن آبریزگان داشتند. آیینی که هم دعا و نیایش برای درخواست باران بود و ریشهاش برمیگردد به خشکسالی طولانی مدت در اساطیر آن دوران … و باران بزرگی که بعد از ان در کشور باریده شده بود باعث شد مردم به نوعی با باران تبرک بجویند و آن را مبدا یک جشن ملی بسازند.
می گویند هفتسین نوروزی، سفرهای بود که برای روح اقوام و فامیل پهن میکردند.
می گویند روزهای اول تا پنجم عید، شاهان بار انعام به طبقات و اقشار ایرانی میدادند و روز ششم تبدیل به مهمانی خصوصی میشد. اتفاقی که بعدها ماندگار شد و کم کم آیین نوروز از یک جشن عمومی به یک گردهمایی خانوادگی تبدیل گشت. در ضمن میگویند در نوروز، نوبت انتقاد و اعتراض مردم به مدیریت شاه بود. در این روز ضعفا نزدیکتر به شاه مینشستند. شاه در بین منتقد و موبد اصلی مینشست و تضمین میکرد که رقتار متعادلی در برابر انتقاد مردم داشته باشد. رسمی که توسط یزدگرد دوم ملغی شد.
میگویند در ایام نوروز، مردم کوزه می شکستند که منشا ان بر میگردد به فرمان شاهان کیانی و باستانی که همه قبرستان ها را خراب کنید و از نو بسازید. رسمی که به رفع بلا و بیماریهای واگیردار مربوط بود.
می گویند نوروز با جشن رستاخیزِ خدای کشاورزی و «ایزد گیاهی» مرتبط است که با سوگواری قبل از بهار برای مرگ گیاهان شروع میشد و با بازگشت سبزی و زندگی به طبیعت، جشنی هم در بهار برای استقرار دوباره گیاهان اجرا میشد.
فردوسی بزرگ میگوید تاجگذاری جمشید، شروع جشن نوروز بود.
جهان انجمن شد بر تخت او
فرو مانده از فرهٔ بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روزٍ نو خواندند
سر سال نو هرمز و فرودین
بر آسوده از رنج تن دل زکین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین روز فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان یادگار
ماجرای سوگواری بعدها به اسفندیار و سوگ سیاوش هم گسترش یافت و در نوروز برای زنده شدن دوبارهاش، جشن و شادی برقرار می شد.
عید نوروز بعدها با مذهب زرتشتی درآمیخت و تبدیل به مراسم مذهبی شد. در ادامه، با آمدن اسلام، این جشن ملی باستانی همچنان دوام آورد و در حریم یک جشن مورد تایید مذهب اسلام ادامه یافت.