کتاب “ماریا” عنوان مجموعهای از داستانهای کوتاه میباشد که توسط مهرداد امیررحیمی به رشته تحریر و نگارش درآمده است. این کتاب نسخهای الکترونیک میباشد که مخصوص نشر به صورت PDF منتشر شده است.
توضیح کتاب از مقدمه آن
مجموعه داستان کوتاه ماریا شامل ۷ داستان کوتاه و بعضا نیمهبلند است. به ترتیب چیدمان در مجموعه داستانها شامل:زیر نمنم باران، مامان ماریا، دو قلوها، معجزه، معامله خوب، همزاد و رستاخیز. داستانهایی از نظر محتوایی ظاهرا نامرتبط و مستقل اما از منظری منعکسکننده پستی بلندیهای احتمالی و چالشهای روانشناختی زندگی یک کاراکتر واحد؛ دختری بنام ماریا.
طرح اولیه بر این پایه استوار بود که ماریا شخصیت اصلی همه داستانها باشد. داستانهایی که فارغ از تقدم و تاخر زمانی و فارغ از هرگونه وابستگی قومی-مذهبی بخشی از تجربیات احتمالی یک دختر ایرانی را در زندگی به تصویر بکشد. ذهنیتم این بود که مجموعهای از داستانهای کوتاه و نیمهبلند ارائه کنم که بصورت سریالی ادامه یابد. به این معنی که داستانها در مجموعههای بعدی مرتبط و یا دنباله مجموعه حاضر باشند، به گذشته و ریشههای شکلگیری آن شخصیت یا آینده برخاسته از اتفاقات گذشته بپردازند و در یک نگاه کلی بخش دیگری از زندگی کاراکتر ماریا در مجموعه اول را به تصویر بکشند. رویکرد کلی داستانها رویکردی روانشناختی است.
بخشی از متن کتاب ماریا
از داستان رستاخیز:
این صدای غرش گونه داویلا خداوند پلیدی بود که سکوتی عمیق را بر مجمع خدایان حاکم کرد. آنچنان عمیق و سنگین که سابارو خداوند شجاعت هم جرات شکستنش را در خود نمیدید. همچون تکهای یخ هر یک به گوشهای خیره شده بودند و از نگاه به یکدیگر و چشم درچشم شدن پرهیز میکردند. بعد از مدتی آریاتاس با وقار و آرامشی شایسته خدای خدایان سکوت را با گفتن یک اسم و چرخاندن دست به نشانه احضار یکی از خدایان شکست. زازان خداوند تاریکی…
از داستان زیر نم نم باران:
این آخرین کلماتی بود که بینشان رد و بدل شد. گلولهها با هم به هدف نزدیک میشدن و هدف بدن آرش بود اما در آخرین لحظه ماریا چرخید و خودش را سپر بدن آرش کرد. با نگاهش به آرش گفت گلولهها برای رسیدن به تو باید یکی یکی از جسم و روح من عبورکنن. و گلولهها یکی یکی از جسم و روح ماریا عبور کردن تا به آرش رسیدن. گلولههای سربی نفرتآوری که باید سفیر مرگ و نقطه پایانی بر زندگی و عشق میشدن بعد از عبور از جسم و روح ماریا مثل سوزنی که به نخ ابریشمی عشق متصل باشد این دو دلداده را برای همیشه به هم متصل کرد…
از داستان معجزه:
همانطور که ماشین از قهوهخانه و دکه و سه تا برادر دور میشد زن که چشمانش غرق اشک بود برگشت و برای آخرین بار نگاهی به دکه و سه تا برادر که حال پشتشان به ماشین بود انداخت. سه تایی دست روی شانه هم انداخته بودن و خوشحال و خندان میرفتن سمت خانه که بنشینن پای سفره هفتسین. تصویر یاور و شورش و تقی تو سیل اشک زن محو شد. مرد پشت فرمان ماشین از زن پرسید «بلاخره نگفتی اسمت چیه» زن با پشت آستین اشکهایش را از روی صورت پاک کرد و گفت «ماریا» و شروع کرد به خندیدن…
از داستان همزاد:
همزمان تلفن خانه ماریا بعد از چند زنگ پیاپی رفت روی پیامگیر. دکتر مجد پشت خط بود در حالیکه صدای همهمه و داد و فریاد چندین نفر از جمله سروان معصومی اجازه نمیداد صدایش درست شنیده بشه. فقط توانست با عجله از پشت تلفن داد بزنه که «ماریا، ماریا» مازیار فرار کرده. از پنجره اتاق خودش را پرت کرده بیرون…
دانلود کتاب ماریا (PDF)
دانلود کتاب ماریا میتواند مناسب افراد علاقمند به داستانهای کوتاه و کتابهای داستان باشد. این کتاب توسط نویسنده آن برای انتشار در کافه کتاب ارسال شده است و مسئولیت کلیه محتوای آن بر عهده نویسنده آن میباشد (مستندات).
برای دانلود این کتاب، ابتدا باید عضو سایت بشوید.
پس از عضویت، لینک دانلود این کتاب و همهی کتابهای سایت برای شما فعال میشوند.