ورزش زورخانهای یکی از مهمترین مظاهر فرهنگی ایرانی است. این ورزش که در آن علاوهبر تاکید بر سلامت جسمانی، به روح و روان فرد نیز پرداخته و به او آموزش جوانمردی و راستگویی و حقدوستی را میدهد، از قدیم در میان ایرانیان به عنوان جایگاهی انسانساز، نقش مهمی داشت.
اما سوالی که مطرح میشود این است که ریشه این ورزش در کجاست؟
پاسخ را اگر بخواهیم خیلی کوتاه بدهیم چنین است: در آیین مهرپرستی
معرفی آیین مهرپرستی (میتراییسم)
مهرپرستی یکی از کهنترین شاخهها، از مجموعه ادیان ایرانی بود. این دین بهخصوص در دوران هخامنشی و اشکانی بسیار مورد توجه بود و حتی به روم نیز راه پیدا کرد و سه قرن در روم، مهمترین دین اروپاییها بود.
ولی در دوران ساسانی با پررنگتر شدن دین زرتشتی، دیگر ادیان ایرانی از جمله مهرپرستی کمرنگ شدند.
مهرپرستان در عبادتگاههای خویش که «مهرابه» نام داشت، عبادت میکردند.
از مهرابهها تا زورخانهها
میان آیین مهر در مهرابهها و ورزش زورخانهای در زورخانهها شباهتهای بسیاری وجود دارد.
نخستین ارتباط، مربوط به شکل و نمای زورخانهها و مهرابههاست. معابد مهری در دورترین نقاط تاریخ در غارها برگزار میشد. اما بعدها با گسترش شهرنشینی، در داخل شهرها مکانهایی زیرزمینی شبیه به غار ساخته میشد که به آنها مهرابه میگفتند. ورود به مهرابهها از طریق پلههایی که به زیرزمین میرفت انجام میشد. در محوطه اصلی، یک گود بزرگ قرار داشت که مراسم مذهبی داخل این گود برگزار میشد. در دو طرف گود، سکوهایی برای نشستن حضار وجود داشت. بر روی دیوار نیز همیشه صحنهای از کشتهشدن گاو به دست مهر ایزد مهر حجاری میشد.
زورخانهها نیز همیشه به همین شکل هستند. اغلب به صورت زیرزمینی ساخته میشوند (طی پنجاه سال اخیر این روند تغییر کرده و زورخانههای جدید روی زمین ساخته میشوند) و در داخل آن، گودی وجود دارد که مکان اصلی ورزش پهلوانی است و اطراف آن نیز از سکوهایی برای نشستن تماشاگران پوشیده شده است. بر روی دیوار زورخانهها نیز به جای تصویر مهر، نگارههایی از پهلوانیهای رستم و یا حضرت علی استفاده میشود.
نکته دیگر این است که مهرابهها همیشه در کنار چشمهای از آب قرار داشتند و این حرکت نمادین، همیشه به ویژه در مهرابههای رومی رعایت میشد. زورخانههای قدیمی ایران نیز معمولا در کنار سردابها ساخته میشدند.
اما شباهت دیگر، آن است که مهمترین وجهه ورزش زورخانهای، کُشتی پهلوانی است. این کُشتیگرفتن نیز ریشه در آیین مهر دارد. بنابر اساطیر ایرانی، مهر پس از زاده شدن از دل کوه، برای آن که قدرت خود را بسنجد با خورشید کشتی گرفت. او در این کُشتی بر خورشید پیروز شد و سپس مهر با جوانمردی دست راست خود را به سمت خورشید که بر زمین افتاده بود دراز کرد. خورشید دست او را گرفت و بلند شد. آنها با یکدیگر دست دادند و این نشان بیعت خورشید و مهر بود. از این زمان مهر به عنوان ایزد نگهبان و نگهدار خورشید گردید. این مدل کُشتیگرفتن و سپس دستگیری از پهلوان شکستخورده کاملا در کشتی زورخانهای بدون تغییر مشاهده میشود.
شباهت دیگر آن است که پهلوانان در گود زورخانه اغلب برهنه هستند و تنها یک لنگ به کمر میبندند. این سنت اشاره به عریان زاده شدن مهر از دل کوه دارد.
نکته بعدی آن است که مراتب زورخانهها نظیر کهنهسوار، مرشد، پیشکسوت، صاحبزنگ، صاحبتاج و نوچه، ما را کاملا به یاد مراتب هفتگانهٔ پیروان مهر میاندازد که نشان از منشا مشترک این دو است.
در آداب زورخانهای یک پهلوان علاوه بر داشتن قدرت جسمانی باید دلیر و طاهر و سحرخیز و پاکنظر باشد و دستگیری از بینوایان و عیاری و جوانمردی در وجودش نهادینه شده باشد. این نیز کاملا با آداب مهرپرستی مطابقت دارد. در بخش مهریشت از کتاب اوستا همیشه ایزد مهر پیوندی ناگسستنی با تعهد و راستگویی دارد و دشمن دروغ و دروغگویان و حامی همه ضعفاست.
مهر ایزد جنگاوری و حامی سربازان بود. برای همین پس از آغاز جنگهای ایران و روم، سربازان و فرماندهان ارتش روم، تحت تاثیر باورهای مربوط به این ایزد ایرانی قرار گرفته و آن را با خود به اروپا بردند و مهرپرستی در روم شکل گرفت. بنابراین نخستین مهرپرستان اروپا، سربازان و جنگاوران بودند و این خود دلیل دیگری است که زورخانهها، تکامل یافته مهرابههای قدیمی ایرانی هستند.
زورخانهها و ورزش باستانی و پهلوانی، یادگاری از مهرپرستی ایرانی
در کل با شواهد و قرائن موجود، به اطمینان میتوان گفت که زورخانه و ورزشهای زورخانهای، نمونهای تکامل یافته از آیینهای مربوط به مهرپرستی هستند که ریشهای پنج هزار ساله در ایران دارد.
با تغییر دین در ایران ابتدا به دین زرتشتی و سپس به اسلام، اهمیت آیینهای دینی مهرپرستی از بین رفت اما بخش مربوط به پهلوانی به صورت یک ورزش غیر دینی باقی ماند. مهرابهها، زورخانه نام گرفتند، جای تصاویر مهر بر روی دیوارها، تصاویر رستم و حضرت علی جای گرفت و کشتیهای آیینی مهرپرستی جای خود را به کشتیهای پهلوانی داد.
نویسنده: بهمن انصاری