“بغض شعر” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

حامله شد همسری، در بغلِ غیرِ یار
طفلِ نگون‌بخت شد، از هوسش یادگار
همسرِ بیچاره‌اش، در پی نان بود و کار
شعر من امشب بشد، تلخ تر از زهرمار

بیوه زنی دربدر، مُرد بدونِ غذا
طفل یتیمی گریست، از قَدَر و از قضا
در طلبِ یک پناه، دخترکی در عزا
شعر من امشب نداد، جز به سیاهی رضا

عُمْرِ یکی پیرمرد، شد به فنا امشبی
تا که لب دخترش، دید به روی لبی
آه ز دادِ جهان، آه ز هر مکتبی
شعر من امشب بخورد، نیش ز یک عقربی

بود به یک مُستَراح، نعشِ جنینی نحیف
حاصلِ یک کَژرَوی، حاصلِ نَفْسی ضعیف
شرم بر آن مادری، یا پدری بس سخیف
شعر من امشب نشد، با دل و بُغضش حریف

 

بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن
از کتاب معاشقه با کرگدن

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe