ابومسلم خراسانی، سردار دلیر ایرانی

در تاریخ هر کشوری شخصیت‌هایی هستند که نقشی قاطع و موثر در تاریخ سرزمین آن مردمان داشته‌اند. ابومسلم خراسانی یکی از همان شخصیت‌هاست که نقشی بارز و مسلم در تاریخ ایران‌زمین دارد و ما برآن هستیم تا در این نوشتار به طور اجمالی سرگذشت او و نقش وی در تاریخ ایران‌زمین را بیان نماییم.

ابومسلم

کودکی و نوجوانی ابومسلم

از دوران کودکی ابومسلم اطلاع دقیقی در دست نیست. فقط می‌دانیم از موالی ایرانی اهل مرو بوده است. نامش را در منابع، ابراهیم بن عثمان و در برخی دیگر از منابع عبدالرحمن بن مسلم نوشته‌اند که دومی به حقیقت نزدیکتر است و نام مسلمانی اوست. نام ایرانی‌اش را نیز بهزادان پسر ونداد‌هرمزد ذکر کرده‌اند.

همچنین قولی هست که در کودکی در خدمت خاندان عِجلی بوده است و حرفه زین‌سازان داشته است،

به هر روی، مراحل ترقی را سریع طی کرد و در نوزده سالگی مامور نشر دعوت در خراسان از طرف امام عباسی-ابراهیم امام- شد و این به سال ۱۲۴ هجری بود که با این حساب ولادتش به صحیح‌ترین قول سال ۱۰۵ هجری می‌باشد.

قیام ابومسلم خراسانی علیه بنی‌امیه

ابومسلم با جدیتی که در کار داشت، نشر دعوت را در خراسان به خوبی انحام داد و در سال ۱۲۹ هجری اعلام قیام عمومی کرد. در نامه‌ای که به مردم هرات و طالقان و مرو نوشت اعلام کرد:

«جامه سیاه کنید که زوال ملک بنی‌امیه نزدیک است.»

و به همین دلیل لشگریان ابومسلم جامه سیاه کردند و به سیاه‌جامگان معروف شدند. آن‌ها چوب‌دستی‌هایی به دست گرفتند که آنرا کافرکوب می‌نامیدند و بر خران خود می‌نشستند و آن را مروان خطاب می‌کردند و به همین دلیل آخرین خلیفه اموی به مروان حمار معروف شد یعنی مروان خر!

لشگر ابومسلم در اولین اقدام لشگر نصر بن سیار را در هم کوبید و بعد از آن به تصرف دیگر شهرهای خراسان پرداخت و طولی نکشید که مردم شهرهای هرات و پوشنگ و مروالرود و طالقان و مرو و نیشابور و سرخس و بلخ و چغانیان و طخارستان و ختلان و کش و نخشب بدو پیوستند و غوغا بالا گرفت. ابومسلم خراسانی بعد از این موفقیت‌های چشم‌گیر، به تصرف دیگر شهرهای خراسان پرداخت.

در این حین سردار خراسان، قحطبه بن شبیب را فرماندهی داد برای تصرف شهرهای ایران مرکزی. قحطبه توس و نیشابور را تصرف کرد و پس از آن آهنگ ری کرد و ری را تصرف نمود و نصر بن سیار سردار عرب از ری بیرون آمد و در بیابان بین ری و همدان وفات یافت.

با ادامه پیش‌روی لشگر سیاه‌جامگان، جنگ سرنوشت‌ساز در نهاوند روی داد -درست مانند صد سال قبل از آن که اعراب به ایران آمدند. نهاوند پس از سه ماه محاصره، گشوده شد و آخرین مقاومت اعراب در هم شکست. این‌بار فتح‌الفتوح با ایرانیان بود و ایرانیان درست از همان راهی که اعراب به ایران آمده بودند، اعراب را بیرون کردند. کمی بعد، قحطبه وفات یافت و پسرش حسن کار پدر را دنبال کرد و لشگر سیاه‌جامگان را به سوی کوفه برد.

جنگ نهایی در کوفه رخ داد که به نام نبرد زاب معروف گردید. ارتش اموی-عربی در مقابل ارتش ایرانی-خراسانی به زانو درآمد و بدین ترتیب دولت نژادپرست و ستم‌کار بنی‌امیه سقوط کرد و ایرانیان به رویای برتری عرب پایان دادند. شعرای عرب حق داشتند که نبرد زاب را قادسیه دوم بنامند چون اعراب تار و مار شدند و انتقام جنگ‌های عهد خلیفه دوم گرفته شد،

ابومسلم خود در این‌ جنگ‌ها شرکت نکرد و در خراسان بود و از آن‌حا بر جنگ نظارت داشت. گویا این‌گونه بهتر می‌دید که خراسان را که مقر حکومتش بود، با احتیاط نگه دارد.

به هر حال این سردار سیاه‌جامگان را مورخین صاحب‌الدوله و صاحب‌الدعوه لقب دادند و قدرت و حشمتش از حد فزون بود و همین برای منصور خلیفه عباسی که حالا به‌جای امویان، قدرت را به لطف شمشیر و تدبیر ابومسلم به دست گرفته بود، تولید نگرانی کرد و در صدد قتلش برآمد. منصور، ابومسلم را با حیله و ترفند از ری به کوفه کشید و به زندگی‌اش پایان داد.

قیام ابومسلم خراسانی

مرگ ابومسلم

ماجرا از این قرار بود که عبدالله بن علی عموی منصور –خلیفه عباسی– برای به‌دست آوردن خلافت علیه منصور قیام کرد و منصور از ابومسلم برای دفع وی کمک خواست. اما ابونسلم که حالا در خراسان برای خود کر و فری به راه انداخته و محبوبیتی عظیم داشت، سردی تشان داد و مایل به جنگ با عبدالله نگردید.

اما منصور بر این خواسته پافشاری کرد. سرانجام ابومسلم با نارضایتی به جنگ عبدالله رفت و او را شکست. اما برخلاف سنن رایج جنگی آن‌زمان، به تعقیب فراریان و شکست‌خوردگان اقدام نکرد.

منصور برای بازرسی غنائم، کس نزد ابومسلم فرستاد تا حساب غنائم جنگی را بگیرد. ابومسلم خشمگین شد و فریاد برآورد:

«در خون مسلمانان امین هستم و در مال‌شان امین نیستم؟»

و به منصور دشنام داد و راه خراسان در پیش گرفت، متصور ترسید که اگر ابومسلم به خراسان برسد، دیگر به او دست پیدا نخواهد کرد. لذا با لطائف‌الحیل، ابومسلم را از ری به کوفه کشاند و به او قول مساعدت داد و او را با نبرنگ‌، هلاک کرد. بدین‌گونه زندگی سردار سیاه‌جامگان که به رویای برتری عرب پایان داد و ایرانیان را وارد دستگاه سیاسی و اداری اسلام کرد، در شعبان سال 137 هجری قمری، به پایان رسید.

ابومسلم

منش و کردار ابومسلم

در باب ابومسلم خراسانی سردار رشید ایرانی نوشته‌اند که وی جوانی بود کوتاه‌بالا و گندم‌گون، ریشی انبوه و گیسوانی دراز داشت، به تازی و پارسی سخن می‌گفت، شعر بسیار می‌دانست و در انجمن به شیوه پیران سخن می‌راند.

او همچنین کم‌ می‌خندید و جز به وقت، سخن نمی‌گفت. ترش‌روی نبود ،بیهوده از حال خویش، نمی‌گشت و نه از پیروزی سرمست می‌شد و نه از شکست مایوس. ابومسلم از سوخی بیزار بود و با زنان کم می‌آمیخت؛ در مجازات گنه‌کاران گذشت نداشت و تازیانه‌اش شمشیر بود.

گشاده‌دست و مهمان‌نواز و مردم‌امیز بود، در آشپزخانه او هر روز سه‌هزار نان و صد گوسفند پخته می‌شد، هزار طباخ داشت و اسباب مطبخ او را هزار و دویست چهارپای می‌برد، محتاجان را کمک می‌کرد و لشگریان را بسیار می‌نواخت، خوی نظانی داشت، مغرور و خشن بود، نه رحم می‌شناخت و نه ترس به‌گونه‌ای که دشمنانش او را در سخت‌کشی و کینه‌کشی مانند حجاج می‌شمردند،

بعدها گفته شد که او به دست خویش صدهزار کس یا چندین برابر آن را کشته است. اگرچه این سخن گزافه است و خوشامدگویان برای خشنودی خلفا گفته‌اند، اما باز پیداست که سردار سیاه‌جامگان مرد رحم و اهل گذشت نبوده است. او برای پیش بردن مقاصد خویش نه بر دشمن می‌بخشیده‌ است و نه از دوستان گذشت می‌کرده است.

اما با تمام این اوصاف، لشگریانش بسیار او را گرامی می‌داشته‌اند. وی را همچون معبودی می‌پرستیدند و فرمانش را در همه‌چیز گردن می‌نهاده‌اند، این همه مهر و کین که دوستان و دشمنان ابومسلم در حق وی نشان داد‌اند سیمای واقعی او را در نظر پژوهشگر تا حدی مستور و مخفی می‌دارد.

بعد از مرگ وی ایرانیان متاثر شدند و بسیاری مرگش را باور نکردند و به خون‌خواهی او پرداختند. از مهترین این قیام‌ها، قیام سنباد، استادسیس، المقنع، اسحاق ترک و قیام راوندیه بود. حتی یک قرن بعد از مرگ وی، بابک‌خرمدین نیز به خون‌خواهی او قیام کرد.

هدف ابومسلم از قیام علیه بنی‌امیه چه بود؟

از روی اسناد به درستی نمی‌شود تشخیص داد که او در پس این قیام‌ها در پی دست‌یابی به چه چیز بود. آیا رویای آزادی ایران را داشت؟ یا فقط در پی سرنگونی بنی‌امیه و رساندن شاخه‌ای دیگر از اعراب به قدرت بود؟ اما هرچه هست قیام او را آغاز رستاخیز سیاسی ایران بعد از اسلام شمرده‌اند،

مردمی را که زیر ستم اعراب تحقیر شده بودند، همین قیام به جنب و جوش آورد و موجب شد تا دستگاه ستم‌کار و نژادپرست بنی‌امیه سرنگون گردد و ایرانیان راه خود را بگشایند و حتی در دستگاه سیاسی-اداری بنی‌عباس به مناصب بالا برسند.

باری، ایرادی که متاخران بر ابومسلم گرفته‌اند که چرا حکومت ملی بر پا نکرد وارد نیست. ابومسلم مبارز آزادی‌خواه عصر مشروطه نیست که برای حکومت ملی به معنای جدید قیام کرده باشد. نقد باید مبتنی بر شرایط آن زمان باشد.

در ۱۳ قرن پیش، این صحبت‌ها مطرح نبوده و ایرانیان می‌خواستند از ستم بنی‌امیه خلاص شوند و حکومتی عادلانه بر سر کار بیاورند ولو به نام اسلام. در ثانی که در آن عصر و در آن جو باید کسی حکومت می‌کرد که از خاندان پیامبر باشد و اصلا مردم غیر از این نمی‌پذیرفتند که یک جوان سی‌ساله ایرانی بخواهد حاکم بر امور شود. کاری که ابومسلم در آن شرایط کرد این بود که ایرانیان را از بند بردگی عرب نجات دهد و راهش را به سوی آینده بگشاید.

یاد و نامش جاودان باد.

 

نویسنده: مسعود مقیمی

  1. معصوم الله میر:

    من طرفدار کتاب‌هایی هستم که بیانگر تاریخ خراسان زمین و مردان دلاور آن هستند.
    من می‌خواهم pdfهای‌شان را بدست بیاورم
    باید چه کنم؟

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe