از خر عیسی و ابراهیم بخوردم جفتکی!
تُف به نسل آدمی انداختم با متلکی!
از جمیع پشمکان و عاقلان بگریختم!
در پی دارالمجانین گشتهام، بل اندکی!
امشبی را تلخ بر شعر و کلامم خنده کن
نفخ بر صوری بزن، هر مُردهای را زنده کن
خسته و درمانده از کار جهان بودی اگر،
تیغ را با خشم بر رگهای خود لغزنده کن
بهمن انصاری / غزل پُستمُدرن
از کتاب معاشقه با کرگدن