“فال حافظ” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

نشد غزل بنویسم، به خوبیِ "حافظ"
ولی خریدم از آن بچه، «فالِ حافظ» را
برای دیدنِ فردای کودکِ معصوم
و درکِ «هَمّ و غَمِ» آن نگاهِ نافذ را

و درکِ سهمِ ضعیفان -که اغنیا بُردند-
و درکِ رحمِ ستمگر به لال و کور و کر
و درکِ فهمِ خری از تلاوتِ یاسین!
و درکِ وَهمِ تو از سهمِ نابرابرِ هر…

که نابرابر بود، سهمِ کودک از دنیا
برای «نانِ بیاتی»، بِگو مَگو می‌کرد
دلیلِ بختِ سیاه و گرسنگی‌ها را
درونِ تیمِ «خدا – بنده» جستجو می‌کرد

که جستجو می‌کرد، لای «فالِ حافظ» باز
که جستجو می‌کرد، لای «شاید» و «هرگز»
که درکِ «هَمّ و غَمِ» آن نگاهِ سردرگُم
از عهده‌ی نه من آمد نه "حضرتِ حافظ"

 

بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe