“شبیهِ مرگ صمد…” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

شبیهِ مرگِ «صمد» در «اَرَس»؛ چه مشکوک است
غروبِ من فردا، اشک و جیغ و فریادت
رها شدن از تن، با سقوط در «هیچ» و…
غروبِ شیرینم، در نبودِ فرهادت…

سفر به «هیچ» و شبم، ترس و درد و تنهایی
تو و دو خاطره‌ از تو که در دلم جاماند
تو و دو خاطره از خنده‌های شیرینت
که رخنه در تنِ من شد، که داخلم جاماند

شبیهِ «یلدا» بود، هر شبِ من و دردم
شبیهِ یک نعره، در فشارِ خاطره‌ها
شبیهِ یک «ماهی»، اشتیاقِ دریا و…
شبیهِ تلخندت، در دلِ مشاجره‌ها

مترسکی بودم، بین گله‌ای گاو و…
که از همه حتی، از خودم گذر کردم
کنارِ نَعشِ «صمد» در «اَرَس» مرا دیدی
که از تنِ سردم، رفتم و سفر کردم…

 

بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe