«بدان ایرانیان شاید تاب تحمل پادشاه ستمگری همچون محمدعلیشاه قاجار را بیاورند اما نیروی بیگانه را جز با جام مرگ استقبال نخواهند نمود اگر برنگردید جنازه شما را برای خانودهتان خواهم فرستاد.»
"چارلز مارلینگ" کاردار سفارت انگلیس در ایران در دسامبر سال 1907 میلادی در جلسهای برای آنکه بداند بین دولت روسیه و ستارخان چگونه است این جملات را از فصل نهم وصیتنامه پطر ، فرمانروای روسیه می خواند که :
«ممالک گرجستان و ولایات قفقاز شریان حیاتی ایران است و همینکه نوک نیش تسلط روسیه بر آن خلید؛ فیالفور خون ضعف از رگ و دل ایران فوران خواهد کرد و چنان او را از حال خواهد برد که به طبابت هزار افلاطون اصلاح طبیعت او ممکن نشود بر شما لازم است که بدون فوت وقت ممالک گرجستان و قفقاز را تسخیر نموده و فرمانفرمای ایران را خادم و نوکر مطیع خود سازید.»
و ستارخان پاسخ می دهد :
«فکر میکنم این هذیانهای آخر عمر پطر به دهان بسیاری خوش آمده است ! او خود ترکه (شلاق، چوب تر) ایرانیان را که بدست جهانگشای عالم نادر قلی افشار بود را بارها خورد و فرزندانش هم هنوز از زیر لاشه جد خویش بدر نیامدهاند. این چند صباحی هم که قفقاز از دست ما خارج شده نیز دوامی ندارد اگر عمر یاری کند ایران را به شکل سابق باز خواهیم گرداند… .»