بودم پریشان در خیالِ روزهایی که…
امروز و فردا رفت، در دیروزهایی که…
سر در گریبان، جنگ با تردیدِ بودن یا…
از یاد رفت بار دگر، نوروزهایی که…
گیج از تصادُف با حقیقت، غرق در تشویش
در سایهی سنگینِ آن دلسوزهایی که…
در شک و شبهه بر خدایی که نبود، امّا
با نعره از حلقومِ آن پفیوزهایی که…
در خاطرِ بیمار، یاد یک جهانِ پاک
هی سُرفه از دود و دَمِ اگزوزهایی که…
با خویشتن مشغولِ بحثی فلسفی با خشم
در بهمن و بوران و باد و سوزهایی که…
بهمن انصاری / غزل پُستمُدرن
از کتاب معاشقه با کرگدن