حسن صباح رییس فرقه اسماعیلیه در ایران و از تاثیرگذارترین و مهمترین شخصیتهای سیاسی ایران پس از اسلام است.
او اهل ری بود و مذهب شیعهٔ اثنیعشری (دوازده امامی) داشت. در کودکی پدرش او را برای تحصیل به مدرسهٔ امام موفق در نیشابور برد. پس از پایان تحصیلات مقدماتی، هنگامی که به سنین جوانی رسیده بود، عزم سفر کرد و به مصر رفت. این سفر زندگی او را وارد مرجله جدیدی کرد.
حسن صباح در مصر با خلیفهی فاطمی "المستنصر بالله" ملاقات کرد. فاطمیان، شیعیانی اسماعیلی بودند که در مصر از اطاعت خلفای عباسی سر باز زده و خلافتی شیعی را برپا کرده بودند. المستنصر دارای دو پسر بود که یکی "نزار" و دیگری "مستعلی" نام داشت. او ابتدا پسر اولش نزار را به جانشینی خود برگزیده بود اما با مخالفت برخی اطرافیان، نهایتا تسلیم شده و مستعلی را برای ولایتعهدی بر نزار ترجیح داد. این اختلافات زمینه بروز شکاف بین فاطمیون را ایجاد کرد و حسن صباح نیز در شمار کسانی بود که از ولیعهدی نزار حمایت میکرد. این فرقه به نزاریه معروف شدند.
به هر روی حسن صباح در طول اقامت خود در مصر، تحت تاثیر اسماعیلیان قرار گرفته و مذهب خود را از شیعه دوازدهامامی به شیعه اسماعیلی تغییر داد و مدتی پس از آن به ایران بازگشت. به محض ورود به وطن، شروع به ترویج آیین اسماعیلی نمود و از آنجا که سخنوری قهار بود و کلامی آتشین داشت، روزبهروز بر پیروانش افزوده شد.
با پیشرفت او، توجه خلیفه عباسی نیز به او جلب شد و فرقه نوظهور اسماعیلیه در ایران را خطری جدی برای خود دید. حسن صباح تشکیلات مذهبی سرّی خود را برای در امان ماندن از آسیب خلیفه، به مناطق کوهستانی منتقل کرد و دستور ساخت قلعههای مستحکم در کوههای صعبالعبور را داد. "الموت" بزرگترین و مهمترین این دژهای کوهستانی بود که به نوعی به پایتخت اسماعیلیان تبدیل شد.
اسماعیلیان برای مبارزه با مخالفان خود از شیوهٔ کشتن مستقیم افراد به همراه جانفشانی قاتل (ترور کردن) استفاده میکردند. فداییان باطنی (اسماعیلیه به دلیل مخفی نگه داشتن دین خود در انظار عمومی، باطنیان نیز خوانده میشدند.) علاوه بر ترور مهرههای خلیفه، بسیاری از سران سلجوقی (که خلیفه عباسی را به رسمیت میشناختند) نیز کشتند. آنان هدف را برتر از وسیله میدانستند و به خود اجازه میدادند با تظاهر و تزویر، به سازمان دشمن نفوذ کرده و افراد مهم و کلیدی دشمن را به قتل برسانند. برای به قتل رساندن دشمنان نیز اصول خاص خود را داشتند. برای نمونه هیچگاه از زهر و تیر استفاده نمیکردند و هیچ گاه از پشت به کسی خنجر نمیزدند زیرا این نوع کشتن را ناجوانمردی میدانستند.
نهضت آنان نزدیک به ۹۵ سال ادامه داشت و سرانجام در زمان یورش مغول، "رکنالدین خورشاه" آخرین امام اسماعیلی به فرمان خان مغول "هلاکو" کشته شد تا دستگاه اسماعیلیه به مانند دستگاه خلافت عباسی برچیده شود.