کتاب خوشههای خشم (The Grapes of Wrath) نخستینبار در 14 آپریل 1939 منتشر شد. در همان سالی که جنگ جهانی دوم آغاز شد. رمان خوشههای خشم روایت دورهای حساس از تاریخ آمریکاست. دورهای که قحطی بزرگ در پی صنعتی شدن دنیای جدید باعث بدبختی و فقر و آوارگی هزاران نفر انسان بیگناه گردید.
داستان این کتاب نیز حول محور زندگی یکی از همین خانوادهاست که در پی فقر عمومی و قحطی، دچار مشکلات و گرفتاریهای بیشماری شدهاند. این کتاب سالها بعد در 1962 میلادی از مهمترین دلایلی بود که جایزه نوبل ادبیات را برای نویسندهاش آقای جان اشتاینبک به ارمغان آورد.
خلاصه کتاب خوشههای خشم اثر جان اشتاینبک
داستان کتاب در دهه 1930 میلادی اتفاق میافتد. یعنی سالهای پس از بحران اقتصادی در آمریکا. کارگران آمریکایی به دلیل تنگناهای مالی در جریان بحران اقتصادی، در مضیغه قرار گرفته و در حال مهاجرت هستند. داستان کتاب درباره خانواده جادها است.
داستان با توصیفات زیبایی از وقوع طوفانهای شدید، آغاز میگردد. طوفانهایی که بلای جان مردمان است. چرا که باعث از بین رفتن محصولات و مدفون شدن مزارع در زیر شنها میگردد. اقتصاد مردمان محلی بر پایه کشاورزی است. بنابراین با از بین رفتن محصولات کشاورزان، آنها نمیتوانند درآمدی داشته باشند. در نتیجه از بازپرداخت بدهیهای بانکی خود وامیمانند و بانکها برای ضبط زمینهای کشاورزان، اقدام میکنند. کشاورزانی که زمینهای خود را از دست دادهاند، بیخانمان شده و در پی یافتن زندگی جدید مجبور به ترک خانه و کاشانه خود میشوند.
بانکهایی که زمینها را موزد تصاحب قرار دادهاند، میکوشند تا با استفاده از تکنولوژیهای صنعتی جدید مثل تراکتور، به کارگرها کمتر از قبل متکی باشند. در نتیجه حتی کارگرهایی که پیشتر روی زمینهای زمینداران کار میکردند نیز دچار بیکاری و بحران اقتصادی میشوند.
در این اثنی، مردی به نام تام جاد که مدتهاست برای انجام سفر از خانواده دور شده است، به خانه بازمیگردد. اما برخلاف انتظارش، با خانهای خالی مواجه میشود و اثری از خانوادهاش نمیبیند.
تام از معدود افراد باقیمانده از دهکده سراغ خانوادهاش را میگیرد. به او میگویند که خانوادهاش مثل دیگران، زمینهایشان را از دست دادهاند و برای پیدا کردن کار به کالیفرنیا مهاجرت کردهاند. تام میکوشد تا سریعتر خود را به خانواده برساند، و البته موفق میشود و به زودی به خانوادهاش که هنوز خیلی از دهکده دور نشدهاند، ملحق میشود.
سفر دور و دراز و پر از مشقت خانواده جاد به کالیفرنیا، داستان اصلی این کتاب است. خانواده بخاطر پیدا کردن کار و با امید به اعلامیههایی که سابقا دیده بودند، به سوی کالیفرنیا میروند. اعلامیههایی که حاکی از نیاز به نیروی انسانی در کالیفرنیاست. آنها باقیمانده دار و ندارشان در اکلاهاما را فروخته و با پول آن یک کامیون خریدهاند و به سوی کالیفرنیا به راه افتادهاند.
این سفر برخلاف چیزی که آنها برنامهریزی کرده بودند، سفر آسانی نیست…
نقد رمان خوشههای خشم
در دهه سی از قرن بیستم میلادی، بحران اقتصادی عمیقی باعث مشکلاتی در زندگی آمریکاییها شد. این مشکلات باعث مهاجرتهای گستردهای گردید که جان اشتاینبک از این موضوع برای نوشتن خوشههای خشم بهره برد.
خوشههای خشم یکی از عمیقترین کتابهایی است که با موضوع معضلات اجتماعی به رشته تحریر درآمده است. جمعیت عظیم کشاورزان فقیر و تنگدستی که به امید یافتن شغل و درآمد به کالیفرنیا مهاجرت کرده و همهچیزشان را در این راه گذاشتهاند.
کاراکترهای داستان اغلب خشمگین، اما امیدوار هستند. امیدوار به آینده. امیدوار به فردای بهتر. داستان کتاب برای افرادی با وجدان بدار، همچون گنجینهای از اخلاقیات است. از انسانیت. از عشق به خانواده.
کتاب خوشههای خشم بسیار تلخ، اما خواندنیست. از همان آغاز کتاب که خانواده جاد برای سیر کردن شکم خود مجبور به ترک کردن زمینهای آبا و اجدادی خود شدهاند، مخاطب با تلخی داستان مواجه میشود.
امید در این کتاب حرف اول و آخر را میزند. امیدهایی که گاها واهی نیز هستند اما خانواده میداند که اگر این امیدهای بعضا غیرممکن را از دست بدهد، از بین خواهد رفت. لاجرم با پر و بال دادن به امیدهای خود میکوشند تا روزنهای از روشنایی را در اعماق زندگی سیاه خود روشن نگاه دارند.
شخصیتهای این کتاب همه به درستی در کنار هم قرار گرفتهاند. مادر خانواده نماد استقامت و صبر، تام جاد نماد سرپرست و رهبر و حتی پدربزرگ پیر که در آغاز داستان و پس از خروج اجباری از زمینهایشان، دق کرده و میمیرد نیز نماد وفاداری و وطندوستی است.
مهمترین پیام داستان، همکاری و تعاون است. افرادی که درد مشترکی را تجربه میکنند، تنها با یک روش میتوانند از پس تمام مصائب و بدبختیها بربیایند و آن تمرکز بر همکاری و همدلی و عشق است.
بخشهایی از رمان خوشههای خشم
– اتومبیلهای مهاجران در کورهراهها میخزید، به شاهراه میرسید و در جادهی بزرگ، به سوی غرب به راه میافتاد. اتومبیلها سپیدهدم به سوی غرب میگریختند و و در هنگام تاریکی هوا، گرد هم میآمدند و در گوشهی برکهای دور هم میلولیدند. مهاجران حس میکردند که از دست رفته و متلاشی شدهاند، چون همه از جایی میآمدند که بینوایی و اندوه بر آن فرمان میراند.
– هر روز آدم چیزهای تازهای میآموزد، ولی من میدانم که مهمترین چیز، زمانی است که آدمیزاد محتاج میشود، و با تمام گرفتاریهای خود بایستی غم و اندوهش را در مقابل دیگران بپوشاند.
– اگر گذشته را از دست بدهیم، چهگونه خود را بشناسیم؟
– هنگامیکه کامیون، انباشته از آلات و ابزار و اسباب و اثاثیهها و تختخوابها و تشکها و همه نوع اشیای منقولِ قابل فروش به راه افتاد، تام در ملکشان سرگردان بود. در انبار و طویله خالی پرسه میزد، سپس زیر سایهبان که پیش از این آسیابها در آنها گرد آمده بودند، میرفت. بیآنکه بیاندیشد که خردهریزهای بهجا مانده را پایمال میکرد…
– این مخلوقات (سرمایهداران) نمیتوانند از اکسیژن موجود در هوا تنفس کنند و گوشت بخورند. آنها «سود» رغا تنفس میکنند و «ربا» میخورند. بدون اینها خواهند مرد، درست مثل شما که بدون هوا و گوشت میمیرید. بسیار ناراحت کننده است. ولی این عین حقیقت است و دنیای ما دنیای اینچیزهاست.
– چگونه میتوان کسی را ترساند که شکمش فریاد گرسنگی میکشد و رودههای بچههایش از نخوردن به پیچوتاب در میآید؟ دیگر چیزی نمیتواند او را بترساند. او بدترین ترسها را دیده است.
– آدمی هرکجا که باشد به آن محل عادت کرده و دور شدن از آنجا برایش بسیار سخت است. حتی نحوه اندیشیدن نیز به عادت تبدیل میگردد. مثلا من کشیش نیستم اما عادت کردهام که مدام زیر لب دعا بخوانم و این ماحصل گرفتاریهای روزمره است.
– باد شدت یافت؛ زیر سنگها لغزید، پرههای کاه، برگهای مرده و حتی کلوخهای کوچک خاک را با خود برد و از لابهلای کشتزارها، بر گذرگاهش، اثر گذاشت.خورشید با رنگی سرخگون در آسمان دیده میشد. تلخی گزندهای در هوا بود.
– بیخانمانها و مهاجرین، به زندگی موقتی در چادر خو گرفته مسیر حرکت به غذب، گویی وادی اسکان موقت مردم شده بود. خانوادههایی که تا آن زمان روی قطعهای زمین زیسته بودند و تمام هستی آنها روی زمینهای چهل جریبشان گسترده شده بود؛ زمینهایی که رزق و روزی خانوادهها را تامین میکرد.
– آدمیزاد به خودی خود گناهکار نیست. بلکه زمانی گناهکار است که معتقد است گناهی مرتکب شده است.
آشنایی با جان اشتاینبک
جان اشتاینبک (John Ernst Steinbeck, Jr) نویسنده مشهور آمریکایی است که در سال 1902 در کالیفرنیا متولد شد. او نویسنده شاهکارهای بسیاری است که هر یک در ادبیات کلاسیک آمریکا ماندگار شدهاند. دو رمان مهم او «خوشههای خشمة و «موشها و آدمها» هستند که جایزه نوبل ادبیات را در سال 1962 برای او به ارمغان آوردند.
جان اشتاینبک پس از رها کردن داشنگاه استنفورد، برای امرار معاش به مشاغلی نظیر کارگری، میوهفروشی و نسخهپیچی و خبرنگاری روی آورد. او بعدها به حرفه نویسندگی متمایل شد و از بزرگان مکتب ناتورالیسم ادبی گردید.
تجربه فقر و کارگری، باعث شد تا او با مصائب طبقات فرودست جامعه کاملا آشنا باشد. لذا در داستانهای او -در اینجا به طور ویژه خوشههای خشم- توانست با قلمی که تا عمق گوشت و استخوان فقر را حس کرده است، به خلق شاهکار بپدازد.
سخن پایانی
کتاب خوشههای خشم یکی از عمیقترین آثار ادبی آمریکایی است. نویسنده به دلیل آنکه خود در همان برههای از تاریخ میزیسته است که دنیای غربی از حالت سنتی به مدرنیته با سرعت در حرکت بود و در جریان این تحول، فرودستان را فرومیشکست، توانسته است تا این دوره حساس تاریخی را با بهترین کلمات به تصویر بکشد. بهگونهای که مخاطب در خط به خط این رمان، با قهرمانان داستان همراه شده و با تک تک آنها همذاتپنداری میکند.
رمان خوشههای خشم کتاب پیچیدهای نیست. فهم آن از عهده هر کسی برآمده و از همین روی است که مطالعه این کتاب را به همه، اعم از رمانخوانهای حرفهای و آماتور، پیشنهاد میگردد.
نظر شما در مورد کتاب خوشههای خشم چیست؟ در کامنتها دیدگاه خود را بیان کنید.
بهمن انصاری
هنوز رمان خوشههای خشم را نخواندهاید؟ |