برادران دالتون؛ تبهکاران غرب‌وحشی

“گروه دالتون” که با نام “برادران دالتون” نیز معروفند، خانواده‌ای یاغی در غرب‌وحشی آمریکا در خلال سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۸۹۲ بودند. تخصص آن‌ها در زمینه غارت بانک و قطار بود. ایشان از اقوام “برادران یانگرز” بودند. باند تبهکاری که با “برادران جیمز”، به خرابکاری می‌پرداختند.

برادران دالتون

خانواده دالتون‌ها

گروه برادران دالتون شامل سه نفر از برادران دالتون به نامهای “گرت” متولد ۱۸۶۸ ، “باب” متولد ۱۸۶۹ و “امت” متولد ۱۸۷۱ بودند. برادر دیگر به نام “بیل” هم یاغی بود اما با گروه “وایلد بانچ” همکاری می‌کرد. “فرانک” برادر بزرگتر آن‌ها کلانتر اوکلاهاما بود.

جز این‌ها، خانواده دالتون‌ها شامل چندین برادر دیگر و دو خواهر نیز بودند. در واقع این خانواده از خانواده‌های بزرگ و مشهور در زمان خود محسوب می‌شدند.

“دالتون‌ها” در ابتدا در میسوری زندگی می‌کردند. سپس به ایالت کانزاس سفر کرده و برای دوره‌ای کوتاه در آنجا زندگی کردند و دوباره به میسوری بازگشتند. در آخر نیز به اوکلاهاما و در منطقه سرخ‌پوستان رفته و در آنجا ساکن شدند.

شاید برایتان جالب و اندکى اشک‌انگیز باشد که بگوییم “برادران دالتون” به سمت زندگى جنایتکارانه رانده شدند. در واقع آن‌ها در زمانه‌اى وحشى و در مکانى وحشى بزرگ شدند؛ در منطقه‌اى در مرز قلمرو سرخ‌پوستان نزدیک «کافى ویل» (‌Coffeevill).  پدر دالتون‌ها، “لوییز دالتون” یک ولگرد اهل میسوری بود که به کانزاس مهاجرت کرده و در یک رستوران کار می‌کرد. همسرش “آدلین یانگر” (Adeline Younger) نام داشت که دو خواهر‌زاده‌اش به‌نام‌های “کول یانگر” و “جیم یانگر” از یاغی‌های معروف کانزاس بودند. “لوییز” و “آدلین” صاحب پانزده فرزند شدند که دو تن از آن‌ها در کودکی از دنیا رفتند. این خانواده مدتی بعد، هنگامی که در خرج و مخارج زندگی دچار مشکلاتی شده بودند، به اوکلاهاما کوچ کردند. در این شهر نهایتا “لوییز دالتون” که توانایی تامین مخارج خانواده را نداشت، همسر و فرزندانش را ترک کرد و رفت. مادر دالتون‌ها در دوران جنگ‌های داخلی آمریکا، به تنهایی فرزندانش را بدون پدر پرورش داد.

مردان قانون

دالتون‌ها در ابتدا به عنوان کابوی (CowBoy) کار می‌کردند. در سال 1887، برادر بزرگ آن‌ها “فرانک”  از طرف دادگاه فدرال، وظیفه نمایندگى کلانتر را در فورت اسمیت (Fort Smith) به عهده گرفت. وی به عنوان پسر بزرگ خانواده، همواره می‌کوشید تا خانواده را از خلافکاری‌ها دور نگه دارد. با این‌حال “فرانک” عمر درازی نداشت. چرا که در جریان یک نبرد با هفت‌تیر، مقابل گروه گانگسترى “اسمیت-دیکسون” (Smith-Dixon) تیر خورده و از دنیا رفت.

پس از این ماجرا، “گرات دالتون” که همراه با برادرشان “بیل دالتون”، مدتى در کالیفرنیا زندگى کرده بود، به محدوده قلمرو سرخ‌پوستان بازگشت و جاى برادر مُرده را گرفت. چندی بعد هنگام تعقیب یک تبهکار، بازوى “گرات” هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بخاطر این دلاورى، نمایندگى کلانتر براى دادگاه ماسک‌گی (Muskgee) برعهده او گذاشته شد. همزمان، “باب دالتون” نیز به عنوان نماینده کلانتر در کانزاس، وظایفى مشابه برادران دیگرش را برعهده داشت.

در این زمان “امت دالتون”، بیشتر درآمد خود را از کارکردن در یک مزرعه به دست مى‌آورد و همان‌جا با چندتن از راهزنان آن دوره مثل “بیل پاور” و “تام ایوانس” آشنا شد.

ورود به دنیای تبهکاری

در همان حال که همگى مدافع و مأمور قانون بودند، “باب دالتون” متهم به فروش نوشابه‌هاى الکلى شد. “گرات” هم تقریباً همزمان، به دلیل کوتاهى در انجام وظیفه به دردسر افتاد و از سمت خود برکنار گردید. با این وجود دالتون‌ها همچنان به عنوان پلیس ـ‌و نه نماینده کلانتر‌ـ به کارشان ادامه دادند اما درآمدشان خیلى کم بود. سرانجام بى‌پولى کاردست دالتون‌ها داد و در سال 1889 “باب”، “گرات” و “امت” شروع به دزدیدن اسب از کلرمور (Claremore) و فروش در کانزاس کردند. در نتیجه مورد تعقیب مأموران پلیس قرار گرفتند. “گرات” دستگیر و زندانى شد اما “امت” و “باب” گریختند و به کالیفرنیا رفتند. مدتى بعد بخاطر کمبود شواهد، “گرات” هم آزاد شد و به برادرانش در کالیفرنیا پیوست. همگى نزد “بیل دالتون” رفتند و رسما “گروه تبهکار دالتون‌ها” را تاسیس کردند.

با تشکیل رسمی گروه دالتون‌ها، آن‌ها در نخستین گام به قطار پاسیفیک‌جنوبى دستبرد زدند و تحت‌تعقیب قانون گرفتند. “باب” و “امت” فرار کردند و به زادگاهشان برگشتند اما “گرات” و “بیل” دستگیر شدند. قانون همچنان در تعقیب “باب” و “امت” بود. آن‌ها در قلمرو سرخ‌پوستان مخفى شده بودند که همانجا با چند تن از همکاران “امت” در اصطبل کافه، به نام هاى “چارلى پیرس” (Charley Pierce) و و “بیل دولین” (Bill Doolin) نقشه سرقت از قطار وارتون را کشیدند. این نقشه با موفقیت اجرا شد. پس از آن سه اعضای گروه دالتون‌ها نقشه سرقت از قطار کتی را ریختند. آن‌ها قطار را در میانه راه متوقف کرده و ثروت هنگفتی به جیب زدند.

هم‌زمان با این رویدادها هیأت‌منصفه دادگاه، “گرات” را محکوم به بیست‌سال حبس کرد اما وی موفق شد از زندان فرار کند. وی پس از فرار، خود را به اوکلاهاما و نزد برادرانش رساند. “بیل دالتون” نیز تبرئه شد و در همان شهر با خانواده‌اش به زندگی عادی مشغول شد.

با اضافه شدن “گرات” به برادرانش، نقشه حمله بعدى ریخته شد. آن‌ها در ایستگاه قطار رد‌راک در تاریکى شب کمین کردند و منتظر ماندند تا قطار وارد ایستگاه شود. اما در کمال تعجب متوجه شدند که دو قطار وارد ایستگاه شد. آنها احساس کردند که یک جاى کار مى‌لنگد. با این حال قطار دوم را متوقف کردند و هرچه را که مى‌شد، دزدیدند. انتخاب‌شان درست بود، چون قطار اول پر از مأمور پلیس بود. دالتون‌ها با وجودی‌که از این سرقت، پول خوبی گیر آورده بودند اما همچنان به دستبردهای پراکنده دست می‌زدند. در یکی از این دستبردها،‌ “چارلى پیرس” بیمار شد و وقتى او را به بیمارستان مى‌بردند کلانتر او را دستگیر کرد. کلانتر قصد داشت او را به زندان ببرد اما پیش از رسیدن به زندان، “چارلی” اسلحه یک کارگر راه‌آهن را که مشغول کار بود دزدیده و با کلانتری به مبارزه پرداخت. طى تیراندازى، هر دو مَرد کشته شدند.

پس از این وقایع، گروه دالتون‌ها تا یک‌سال‌و‌نیم بعد، چندین قطار دیگر را به خصوص در اوکلاهاما، مورد دستبرد قرار دادند. آن‌ها به اندازه‌ای در این کار تبحر یافته بودند که آخرین سرقت قطار، به قدرى سریع انجام شد که مأموران پلیس اصلاً متوجه نشدند و وقتى رسیدند که دالتون‌ها در حال فرار بودند. تیراندازى مختصرى انجام شد که متأسفانه فقط دو شهروند بى‌گناه کشته شدند. دالتون‌ها بدون هیچ صدمه‌ای با مقدار زیادى پول نقد فرار کردند.

آخرین سرقت برادران دالتون

پس از آخرین سرقت قطار، برادران دالتون تصمیم گرفتند تا آخرین سرقت بزرگ خود را انجام داده و با پول کافى از کشور خارج شوند. به علاوه نام‌شان را در دفتر تاریخ، به عنوان سارقانى که کارى انجام‌ناشدنى را انجام دادند، ثبت کنند. کارى که هیچ گروه راهزنى تا به حال انجام نداده بود: «سرقت همزمان دو بانک در یک شهر در روز روشن». این ایده توسط “باب دالتون” مطرح شده بود. وی عقیده داشت که: «هیچ‌کس حتی “جسی جیمز” نیز تا‌به‌حال موفق به دزدی همزمان از دو بانک در روشنایی روز نشده است!»

بهترین شهر براى سرقت، “کافى‌ویل” زادگاه دالتون ها بود.

ماجرای کافی‌ویل

صبح روز پنجم اکتبر 1892 پنج عضو گروه شامل “امت دالتون”، “گرات دالتون”، “باب دالتون”، “بیل پاور” و “دیک برادول” به سمت کافى‌ویل حرکت کردند، اسب‌های‌شان را درکوچه‌اى بین دو بانک بستند و سپس راهى خیابان شدند. در این میان یکی از شهروندان، چهره یکی از برادران را شناسایی کرده بود. دالتون‌ها به دو گروه تقسیم شدند و به دو بانک “کاندون” و “فیرست نشنال” حمله کردند. در همین زمان، فردی که دالتون‌ها را شناسایی کرده بود، به سرعت خبر را در شهر پخش کرد. او فریاد می‌زد: «دالتون‌ها در حال دزدی از بانک هستند.»

مردم شهر به سرعت خود را به سلاح‌هایى که از فروشگاه آهن‌آلات شهر گرفته بودند، تجهیز کردند. بنابراین هنگامی که سارقان مى‌خواستند بگریزند، درگیرى و تیراندازى سختى درگرفت که معروف به «کوچه مرگ» است.

هنگامی که دالتون‌ها مشغول دزدی از بانک‌ها بودند، کارمند یکی از بانک‌ها برای خرید زمان و سررسیدن مردم، به دروغ گفت که گاو‌صندوق‌ها به صورت اتوماتیک قفل هستند و راس ساعتی مشخص بازخواهند شد. بنابراین تا دقایق آینده به هیچ‌عنوان نمی‌توان آن‌ها را گشود. این وقت‌کشی باعث شد تا مردم کاملا خود را مسلح کرده و هر دو بانک را محاصره کنند.

“باب دالتون” و “امت دالتون” مشغول ریختن پول‌ها در ساک بودند که مردم سلاح‌های خود را برداشته و بانک را محاصره کردند. زمانی که دو برادر از بانک خارج شدند، مردم شهر از هر طرف تیراندازی کرده و آن‌ها را مجبور کردند تا دوباره به داخل بانک بازگشته و پناه بگیرند. کمی بعد، وقتی “باب” و “امت” اوضاع را کمی آرام‌تر یافتند، تصمیم به خروج از بانک گرفتند. آن‌ها از در پشتی بانک، موفق به فرار از بانک “فیرست نشنال” شدند. در حین فرار باب در تلاش برای تیراندازی و حفظ جان خود و برادرش، دو تن از شهروندان شهر را به قتل رساند.

هم‌زمان با این وقایع، لحظه‌اى که “گرات دالتون”، “دیک برادول” و “بیل پاور”، بانک “کاندون نشنال” را به سمت اسب‌های‌شان ترک کردند نیز با گلو‌له‌هاى اسلحه مردم شهر مواجه شدند. “گرات دالتون” و “بیل پاور” قبل از این که بیست قدم بردارند زخمى شدند. همه‌جا را غبار گرفته بود. “بیل پاور” سعى کرد وارد فروشگاهى در همان نزدیکى شود اما کسى در را به رویش بازنکرد. به سمت اسبش راه افتاد اما قبل از این‌که خودش را از زین بالا بکشد گلوله‌اى ازپشت‌سر، او را هدف گرفت. “بیل پاور” به زمین غلتید و جان سپرد.

هم‌زمان “گرات دالتون” نیز خودش را پشت تانکر روغن پنهان کرده بود. “چارلز کانلی” کلانتر شهر، به دنبال او وارد کوچه‌اى شد که تبهکاران، اسب‌ها را بسته بودند. اما دالتونِ جانى، مأمور قانون را ازپشت با تیر زد. در همان حال “دیک برادول” که ازناحیه پشت، زخمى و در حیاطِ کنار بانک مخفى شده بود، از فرصت استفاده کرد، به سمت اسبش دوید و سوار شد. او که به سختی مجروح شده بود، به اسبش چنگ زد و خود را بالا کشید و از شهر دور شد. جسد او کمى بعد در نیم‌مایلى غرب شهر، کنار جاده پیدا شد.

“گرات دالتون” نیز بعد از کشتن کلانتر، دوباره سعى کرد خودش را به اسبش برساند. بدن مجروحش را بیست‌سى‌گام به جلو کشاند اما پیش از رسیدن به اسبش، شلیک گلوله‌ای او را از پا درآورد.

“امت دالتون” که همان‌زمان داخل کوچه‌اى مخفى شده بود، زمان را مناسب دید تا به سمت اسبش برود. او این کار را با موفقیت انجام داد و سوار اسب شد اما گلوله‌اى بازو و گلوله‌هاى دیگر پشت و ران چپش را شکافت. او تمام مدت کیسه پول‌هاى به سرقت رفته را چنگ زده بود. “امت” اسبش را به سمت برادر درحال مرگش، “باب” بتازاند و سعى کرد او را بلند کرده و روى اسب بگذارد. «‌بى‌فایده است!» این صداى “باب” بود که آخرین کلمات را درگوش برادرش زمزمه مى‌کرد. درهمین وقت یکى دیگر از اهالى به اسم “کرى سیمن” از پشت‌سر به “امت” شلیک کرد. “امت” از روى اسب به خاک افتاد و به همراه کیسه حاوى بیش از بیست‌هزار دلار، کنار پاى برادرش که چند لحظه قبل جان داده بود، از هوش رفت.


برادران دالتون؛ تبهکاران غرب‌وحشیاجساد باند دالتون‌ها پس از کشته شدن در یک سرقت از بانک
غرب وحشی؛ ایالات متحده؛ 1892 میلادی


تنها عضو بازمانده از باند دالتون‌ها

“امت دالتون” تنها نجات‌یافته در این ماجرا بود. او پس از گذراندن دوران نقاهت در بیمارستان، به خاطر جرائمش محاکمه و به حبس‌ابد محکوم گردید. با این حال، در سال 1907، به خاطر حسن رفتار خود در زندان و پشیمانی از اعمال گذشته، توسط شخص فرماندار مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد. او پس از آزادی، دیگر به دنبال خلاف نرفت و یک کار تجاری را  در لس‌آنجلس را آغاز کرد. او همچنین به شغل‌های نویسندگی روی آورد و کتابی تحت عنوان “روزگاری دالتون‌ها می‌راندند” (When the Daltons Rode) نوشت. بعدها به هالیوود نیز راه پیدا کرد و در چند فیلم سینمایی بازی کرد. وی سرانجام در 13 جولای 1937 به مرگ طبیعی از دنیا رفت.


کتابی که امت دالتون نوشت را از لینک زیر می‌توانید دانلود کنید:


دانلود کتاب روزگاری که دالتون‌ها می‌تاختند


آخرین یاغی


سرنوشت بیل دالتون

اما قصه گروه “برادران دالتون” درشهر کوچک کافى‌ویل به پایان نرسید! به‌زودی “بیل دالتون” که مدت‌ها قبل دست از تبهکاری کشیده بود، به زادگاهش سفر کرد و با “بیل دولین” از یاغیان مشهور، برای مدتی کوتاهی گروهی تحت عنوان “دولین-دالتون” تشکیل دادند. از بانک مرکزی تگزاس، از مهمترین یاغی‌گری‌های این گروه بود. در جریان این دستبرد در اول سپتامبر 1893، 3 نفر از ماموران پلیس به دست گروه “دولین-دالتون” کشته شدند. پس از این دستبرد، گروه دائم در فرار بود و پلیس همه‌جا به دنبال این تبهکاران می‌گشت. سرانجام در هشتم ژوئن 1894، هنگامی که “بیل” با دختر کوچکش در مزرعه در حال بازی بود، مورد حمله 9 نفر از نیروهای پلیس فدرال آمریکا قرار گرفت و کشته شد.


آخرین یاغی

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe