هرمز روز (5شنبه) - ۲۹ شهریور
حكایت اول پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد بیچاره درآن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفتهاند هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید. وقت ضرورت چو نماند گریز دست بگیرد سر شمشیر تیز اذا یئسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ کَسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکلبِ ملک پرسید چه میگوید یکی از وزرای نیک محضر گفت ای خداوند همیگوید وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ ...
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به در آید اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور بنده همان به که ز تقصیر ...
Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe