“فهمت چه از من بود؟” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

آهی که بعد از رفتنت مانوسِ لب‌ها شد یک مُشت پیغام از قدیم، کابوسِ شب‌ها شد کابوس‌های خشمگین، ترسِ من و هق‌هق با اشک‌های بوفِ کور، در عُمقِ یک صادق بگذشتن از تو، ترس و غم، تقدیرِ جبرم... آه من یک جسد، بی‌سرنوشت در کنجِ قبرم... آه در کنجِ قبری سرد و تاریک و پلاسیده بی‌نورِ خورشیدی که از مشرق نتابیده بی‌نورِ خورشیدی که مدت‌هاست خاموش است یک کِرم می‌بلعد مرا، بدجور مدهوش است یک کِرم می‌بلعد مرا با اشتها، ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“انقراض یوزها” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

از يک طرف، شد منقرض، جمعيت يوز و... از یک طرف افزوده شد تعدادِ پفيوز و... از "مرگِ آن" و "بودِ اين": افسوس، هرروز و... هي سُرفه در دود و دَمِ ماشين و اگزوز و... در مجلسِ ترحيم و ختمِ يوزها، غمگين... با نفرت از افزايشِ پفيوزها، غمگين... در چرخش و تکرارِ غم، هرروزها، غمگين... با سُرفه در دود و دم اگزوزها، غمگين... يک عکس، تنها يادگار از يوزهايي که... نيرنگ و هي نيرنگ از پفيوزهايي که... افسوس و غم، ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“نسلی که…” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

خشکید یک فریاد در اعماق حلقی که... خاموشی یک مَرد، در فریادِ خلقی که... مَردی که از مَردُم، پُر بود از نگفتن‌ها در مرگِ غنچه، سوگوار، قبل از شکفتن‌ها در دردِ خلقِ بی‌ثبات، هرروز، او گُم بود در خود فرو با لذت و غمخوارِ مَردُم بود بر جهلِ اُمَّت، با غم و افسوس و افسوس و... هرشب میانِ سایه‌ها، کابوس و کابوس و... با سایه‌ها در جنگ، در فصلِ خزانی که... با دلهره از پوچی نسلِ خزانی که... ناگفته‌ها خروار، ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“آزادی” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

گیر افتاده بودم در تضادی فلسفی روز و شب در حبسِ زندانِ تن و بی‌هدفی در هجومِ سایه‌ها، اشکِ تو و تیغ و گلو پنجه‌ی بُغض به حلقوم و دو بیت از شاملو گیج از فلسفهء چرخشِ هر چرخنده خیره بر جبر زمان، خشم خدا بر بنده خسته از سیلِ خرافه، جهل و فتوای تو با... آدم و بارِ گناه و سیبِ حوای تو با... پُشتِ سر، سایه‌ی وحشی، خنجر و قلب من و... روبرو، غولِ تعصب، خشم و ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“کارگر” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

یک یادگاری، جای خالی، باز غم را خورد ته‌مانده‌های خاطراتی، عاقبت پژمرد ته‌مانده‌های خاطراتی که پر از درد است این خاطراتِ لعنتی بدجور نامرد است نامرد، مثل سوزش خورشید در چشمت نامرد، مثل کرگدن، ترسیده از خشمت نامرد، مثل ماه از روی تو و شرم و... نامرد، مثل گاوِ مُرده، کفشِ او، چَرم و... مغموم در چشمان گاو و درد و افسوست با خاطراتی خسته از شب‌ها و کابوست کابوس‌های زهردار و تیغ در حلقوم یک کرگدن، با سرنوشتی گُنگ و ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“افلیج” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

در بسته شد، من رفتم اما گیج بودی تو روحت بمُرد، شاید دگر افلیج بودی تو ماسیده خون در قلب و رگهای چروکیده‌ این مَردِ بی‌فردا تو را هرگز نفهمیده‌ بی‌منطق و پوچ و عَبَث، بیهوده و لجباز با سُرفه‌، خِلط و خس‌خس و بلعیدنِ یک راز رفت و بِبُردم با خودم شعر و دروغش را در جیب تو بُگذاشتم، فیش حقوقش را یک نامه‌ی ننوشته، بُغض و حسرتِ هرروز با باختن، مانوس از دیروز تا امروز خاموش در عُمقِ ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“جنگ” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

هر نیمه‌شب، با هق هق و کابوس‌های لعنتی روحِ پریشان، نامِ تو، اندیشه‌های خط خطی یک سوتِ ممتد در شقیقه، گیجگاه و انفجار کیهان و تیترِ اول و اخبارهای ناگوار مرگِ امید و ترس از پایانِ تلخ و رفتن و... تکرارِ کابوسِ شبم در جیغ‌های یک زن و... در جنگ با یادِ تو و تخریبِ من، با بولدوزر در حسرتت، یک عُمر، بیهوده در اینجا منتظر در جنگ با یادِ تو و اندیشه‌های موذی و... یک مُشت خلقِ بی‌شرف، ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“پژمردن” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

با هر قدم، شد دورتر از من و من پژمرد یک کرگدن آن دورها، دق کرد و در من مُرد در کُنجِ من، زن با سماجت، روحِ من را خورد من با سیاهی لشگری، خورشید را آزرد      یک زن به روی تختِ خود با بُغض و اشک و آه در شُرت، دست و یادِ من، مالیدنِ گهگاه با چشمِ خیس و دستِ خیس و شهوت و اکراه از هجدهِ تیر و کتک تا سوزِ بهمن ماه *** من ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe