-«شاید... هنوز... دوباره... بشود تا که ما...» بس کن همین است پایانِ اسفناکِ ما میمِکَد مُرداب، تَقَلّا مکن... مرگ است... جبر! جبر! "بنان" بُغض میکند بر آهنگِ راکِ ما یک مَرد در انتظارِ پگاه و چوبهی دار و... ضیافتِ کِرم است با نَعشِ ناپاکِ ما هر روزِ ما، فحشِ رکیکی است، ما گناه کبیرهایم جُرم است، آنچه چرخید در ذهنِ شَکّاکِ ما -«نیست برای ما...» پس بجوشد سرِ سگ در دیگ... -«آخر...» فرقی نمیکند، نیستیم فردا که ما... این نیز میگذرد مثل عُمری که شد بر باد بُگذر ...