“زخم قدیمی” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

درد دارد درد دارد این دلم، خروار خروار؛ جای زخم زندگی می‌سوزد این‌بار... شاید این زخم قدیمی -زخم کاری- زخم چاقوی تو بر قلب نحیفم زخم بی احساسی‌ات بر عمق روحم، استخوانم، زخم کاری رخنه در اعماق جانم بوده باشد... شاید این زخم قدیمی... یادگاری از تو و از خاطراتت، یادگاری از نمک‌نشناسی‌ات، از مرگِ فردا، از من و آتش که افتاده‌است بر جان، از تو و آتش که بر قلبم کشیدی... رفتی و جز خود، نه من را -هیچکس را- هرگز و هرگز ندیدی... شاید این زخم قدیمی ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“شبیهِ مرگ صمد…” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

شبیهِ مرگِ «صمد» در «اَرَس»؛ چه مشکوک است غروبِ من فردا، اشک و جیغ و فریادت رها شدن از تن، با سقوط در «هیچ» و... غروبِ شیرینم، در نبودِ فرهادت... سفر به «هیچ» و شبم، ترس و درد و تنهایی تو و دو خاطره‌ از تو که در دلم جاماند تو و دو خاطره از خنده‌های شیرینت که رخنه در تنِ من شد، که داخلم جاماند شبیهِ «یلدا» بود، هر شبِ من و دردم شبیهِ یک نعره، در فشارِ ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“یادِ تو” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

یادِ تو و یک فحشِ جامانده، در این سر بود اعصابِ من هرروز از دیروز سگ‌تر بود یادِ تو و لجبازی‌ات، فردای بیهوده یک کرگدن، اِسقاطی و معیوب و فرسوده یادِ تو و صد ناسزا بر جد و آبادت! یک بُغضِ سگ‌مَصَّب در این اعماقِ فریادت یادِ تو و شب‌های بی‌تو، لعنتی! سرد است! یادِ تو مثل تو، چرا انقدر نامرد است؟ یادِ تو و یک خنده‌ی تلخی که ماسیده یک سایه‌ی مضحک که بر این زندگی ریده یادِ تو ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“زنده‌به‌گور” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

يک مسيرِ سخت، تاريک، يخ‌زده، صعب‌العبور يک نفر زنده، چرا خوابيده امشب قعرِ گور؟ از چه کس خود را بريده؟ ريشه‌اش؟ يا يادِ تو؟ از تو شد بيزار؟ يا از چنگِ استبدادِ تو؟ رفت امشب، رفت امشب، از تو و دنيای تو نعشِ خود را غرق کرد با عشق در دريای تو رفت اما پُشتِ‌سَر،  يک مُشت از خود، جا گذاشت بر تو و بر هرچه مثل توست، مُحکم پا گذاشت نعش را در گور کرد و پوزخندی زد عمييييق! يک لگد بر وسطِ ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“شوک” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

باز با يادِ تو امشب به خودم شوک دادم بر سرت داد زدم، فحشِ بدي، رُک دادم باز بر خاطره‌هايت لگدي سخت زدم باز هم حرصِ تو را بر دلِ بدبخت زدم باز هم غُر زدم و چَکُشِ اعصاب شدم باز مهمانِ شب و گريه‌ي مهتاب شدم باز با نامِ تو بر سادگي‌ام لطمه زدم باز از برزخِ رفتن، بشدم سوي عدم مثل يک فيلم که بازيگرِ آن ناکام است يا خدايي که وجودش همه در ابهام است يا چو ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“زخم” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

يک زخمِ مرموز و سمج بر روح، مي‌تازد فريادِ مُرده در گلويم، رنگ مي‌بازد بر تن عرق ماسيده، هر انديشه در تشويش در پشتِ‌سر مخروبه‌ها، بي‌راهه‌اي در پيش تسليم جبر و خيره بر عُمري که شد بر باد خون، لخته بر تن، يادگار، شلاق و استبداد خروارها راهِ نرفته، حيف و صد حيف و... در مَرتَعِ شهر، گوسفندان شاد و خرکيف و... من با دلي پُر از جماعت، بي‌صدا مُردم من انتهاي قصه... نه! ، از ابتدا مُردم من بر ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“جنون” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

رفت از شهری که در آن وصله‌ی‌ناجور بود مقصدش در ناکجا، يا انتهای گور بود رفت، با خود بُرد، ياد و خاطراتِ گند را رفت و بُرد از ياد، طعمِ گندِ هر لبخند را فعل‌های بي‌هدف، صبر و شکيبايی، جنون يک بغل حرفِ نگفته، سُرفه‌های خشک، خون شک و ترديد و تَبَر، با خويشتن بيگانگی از جماعت سخت بيزار و جنون، ديوانگی يک فرارِ لعنتی، يک عُمر از خود تا کجا... پشتِ‌سر ويرانه و غم، روبرويش ناکجا يک فرارِ گيج، ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“هیچِ مطلق ” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

از من بنوش، از اين هيچِ مطلق و نچسب در شک ميان بود و نبودم سکته کن، بمير! قليان بکش با غلام و عباس و حسن! به جهان، بيهودگی‌ات را ديکته کن، بمير! يک عُمر مُرَدّد در انتخابِ جبر يا جبر اين زندگي فلسفه‌اش بدردنخور است! از شادی و اميد و فردای بهتر مگو که گوشِ من از اين مزخرفات، ديگر پُر است نگاااااه‌کردن و ديدن يکي نيست... بگذريم! تو با جواد و منصور، جوجه را به سيخ بکش! اگر ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe