“عباس جدیدی!” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

غمگین، مثل عکس‌های "عباس ِ جدیدی"!! سوختم قهرمانانه  و  تو  هرگز نفهمیدی...   بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“شبانه‌های لزج” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

شبیه هجرتِ شعر از کتاب‌های فروغ شبانه‌های تو را، من مُوَقَّتی بودم شبیهِ هر شبِ من، سرد و لعنتی بودی شبیهِ هر شبِ تو، سرد و لعنتی بودم شبیهِ هر شبِ من، شاعری که می‌ترسید شبیهِ کابوست، در شبانه‌های لَزِج شبیهِ لبخندت، در غروبِ یکشنبه شبیهِ خاطره‌هایت، مُدام و تلخ و سِمِج شبیه خاطره‌هایت، نبودنت قطعی است غروبِ خاطره‌هایت چه تلخ و دلگیر است دوشنبه‌های تو را با غمت فروخوردم دوباره خاطره‌هایت به من، سرازیر است شبیه هجرتِ شعر از کتاب‌های فروغ چکید ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“خسته از بهمن و سرمای زمستانی که…” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

خواستم سبز شوم، ساقه‌ام از ریشه گسست چَکُّشِ تَلخِ تو کوبید و دل از بیخ شکست خواستم فحش شوم، دل به دو صد خاطره خورد خواستم نعره شوم، نعره به حلقم گره خورد خواستم رود شوم، از تو به دریا برسم خواستم شعر شوم، با تو به فردا برسم خواستم سنگ شوم، شاکی و بی‌رحم شوم بگذرم از تو و فردای تو بی‌سهم شوم * تلخم و زندگی‌ام تلخ‌تر از زهرِ تو بود ترسم از ماندنِ هر خاطره از شهرِ ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“مدافعین وطن” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

برای روحِ جاودانِ آتش‌نشان‌های قهرمان؛ مدافعین وطن. ظاهرا شعر دوباره سخت طغیان کرده باز هم واژه به واژه، ز چه عصیان کرده؟ باز این "هیچ"، در این"پوچ" به یغما رفته باز یک مَرد که خوابید، به اغما رفته باز یک سایه، که شب‌های مرا پوشانده باز یک شعله، که فردای تو را سوزانده باز یک "تو"، که از‌این زندگی‌ام گم شده است باز دیوانگی‌ام، سوژه مردم شده است باز یک میخ، که از اَرّه و چکش خورده باز هم کرگدنی ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“شام آخر” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

افسوس از شب‌های غمگین را سحر کردن گم شد «تو» در این زندگی، از درد پیچید و... دردِ «داوینچی»، غصه‌های مَردِ بی‌فردا مهمانِ «شامِ آخر» و یک زن، که ترسید و... یک زن که ترسید و گریزان رفت از اینجا یک زن که در خود با خشونت خودزنی می‌کرد دردِ «داوینچی»، «شامِ آخر»، مَردِ بی‌فردا با هرچه «من» بود آشکارا دشمنی می‌کرد با حرص از «من»، «شامِ آخر» را تناول کرد یک میخ در کنجِ خیابان، در تصادف مُرد دیشب ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“نمی‌دانی” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

نمی‌دانم که می‌دانی که می‌دانی، نمی‌دانی؟ اگر دیوانه‌ات، دل‌داده‌ات، -این مَرد- اگر عاقل شود، دیگر نمی‌ماند، نمی‌ماند، نمی‌ماند...   بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“اراجیف!” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

یک عربده در انتهای حَلق، جا خوش کرد یادِ پریشب حال من را باز ناخوش کرد یک زن به روی تیغ‌ها خاموش خوابید و... در قبر، یک کرمِ گرسنه تلخ خندید و... یک شاعر از فرطِ جنون، صدبار مُرد و مُرد شعری دهان را باز کردو شاعرش را خورد یک زن بدون شوهرش امشب خطر کرد و... یک میخ، با یک کرگدن قصد سفر کرد و...   یک مُرده بر بود و نبودت پوزخندی زد یک گرگ با نفرت به ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“چیز” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

پرواز کرد از دفترِ شعرم، تو و یادت یک چیز شد گم بی‌‌هوا، در داد و فریادت پرواز کرد از من، تویی نالان و سرگردان خَلقی خوش از پاتختی و عقد و حنابندان! در خاطراتم چیزهایی لِه شد و گم شد خوابید یک زن پیشِ من، غرقِ تَوَهُّم شد دلخسته از افکار بیهوده، غمی خندید یک فُحش، در نازل شدن این‌بار در تردید! آن دورها تیغی سراسیمه، رگش را زد یک پیرمردی با تبر، چیز سگش را زد! یک مُرده ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe