“خیانت” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

پوسید، در اعماقِ من، یادِ تو امشب باز ماسید -تلخ و خط‌خطی- نامِ تو بر لب باز یک‌مُشت شعرِ نیمه‌کاره روی کاغذ مُرد یک «تو» از این «من» رفت و «من» در شعرها پژمُرد آن‌دورها بوی خیانت در هوا پیچید رفتی تو هم‌پای قرومساقی که می‌خندید بوی لجن پُر شد در این ویرانه از آن روز هی فحش می‌دادم به آن زن‌قحبه‌ی پفیوز هی فحش می‌دادم به بختِ گند و پوسیده بر خاطراتِ گُه، که بر این زندگی ریده بر ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“بوف کور” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

دردهایی... مثلِ خوره... در زندگی... مرموز... که می‌خورَد روحِ مرا در انزوا هر روز که می‌تراشد و می‌بلعد و نمی‌دانند میانِ مَردُمِ کور، جُغدها نمی‌مانند که می‌رَوَد به کُما، هرشبی که بی‌خواب است که می‌زند به سرش، در جنون چه بی‌تاب است که می‌پَرَد شب‌ها، در میانِ کابوسش که می‌دهد دشنام، بر جهان و ناموسش که خسته بود، این‌بار نوبت پریدن بود که بر زمان و زمین، حِسِّ خوبِ ریدن بود که از زمان و زمین، خسته بود و عُق می‌زد میانِ هر جمله، ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“به ساز تو رقصیدن” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

در یک جنونِ سخت، با «سازِ تو» رقصیدم از فَرطِ تو، کوبیدم این "من" را به هر دیوار در خونِ خود می‌خواندم از مرگِ تو اشعاری مخلوق‌ها در خوابِ غفلت، شعرها بیدار... در "من"، "تو" و «سازِ تو» بود و شعر و یک حسرت مخلوق‌ها در پُشتِ در، با چَکُّش و اَرّه در یک جنونِ سخت، در «سازِ تو» می‌مُردم... از فَرطِ تو پوسید، "من" از بیخ، هر ذرّه... مخلوق‌ها با حیرت از این فعلِ بیهوده هرشب به «سازِ ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“من” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

يک «هيچ‌کس‌هايي» به فردايم چه گَندي زد... «مَردي که ديگر نيست»، بر من پوزخندي زد با گريه، يک «زن» در شبم، جيغ بلندي زد در گوشِ من يک «خر»، سخن‌هاي چرندي زد! يک‌مُشت فحشِ بي‌اراده، در دهان چرخيد... گم شد در اين «من»، يک «تو»اي غمگين و افسرده در عُمقِ من، يک زن که شد سرکوب و سرخورده صد خاطراتِ تلخ در «من»، تلخ پژمرده شليکِ جيغت، نعره‌هايم، در زني مُرده «من» با سياهي لشگرش آهسته مي‌خنديد... پاشيد از اعماقِ ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“وَهمِ نوروز” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

يک سالِ ديگر رفت بر باد و به بادت داد ماسيد در حلقوم‌ها، صد نعره و فرياد يک سالِ ديگر رفت، بي‌رحمانه از دستت ناخورده «مِي»، سرگيجه‌ها، بوي تنِ مستت در سوزش از آشفتگي‌هايي که از هيچ است مي‌چرخد اين چرخه به سختي پيچ‌درپيچ است مي‌چرخد اين چرخه به دورِ هيچ‌ها، مُمتَد سرگيجه‌ها ماسيده در اين پيچ‌ها، مُمتَد * سرگيجه‌ها شايد که از بدبختي‌ات باشد شايد نشاني تلخ، از سرسختي‌ات باشد سرگيجه‌ها شايد که قسمت، يا که اقبال است شايد نشاني تلخ، ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“سرشاخ” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

بيهوده با يک مُرده، امشب مَرد شد سرشاخ يک زن به بختِ خويش خنديد و بشد گستاخ فرجامِ گاو و دست‌هاي خونيِ سلّاخ من خيره بر عُمقِ حماقت‌هاي يک مِلَّت يک نصفه از مَردي در اين بيهوده‌ها پژمُرد زن زير لِنگِ سايه‌ها، جان کَند و آخر مُرد گاوي علف را پس زد و معشوقه‌اش را خورد من خيره بر يک مُشت، «بودن‌هاي» بي‌علت

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“نالید!” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

دلخسته از یک مُشت پوچی‌های تکراری یک مُشت خَلقِ بی‌اراده، لات و بازاری دلخسته از افعالِ بی‌خود، مسخره، ناقص این «هیچ‌کس‌های» پریشان، گیج و ناخالص بیراهه، قبرستان و وحشت، زوزه‌ی ارواح قبل از بهارم، خسته در سرمای بهمن‌ماه یک مُشت شعر نیمه‌کاره، خسته از هجرت آن دورها یک زن که در من مُرد، در نفرت آن دورها یک گاو، بر خلقی تلنگر زد معشوقه‌ای بر عشقِ خود رنگِ تظاهر زد   در کُنجِ این سینه، دوباره «آه» ماسید و... یک زن درونِ ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

“سرشاخ” / غزل پُست‌مُدرن / بهمن انصاری

بیهوده با یک مُرده، امشب مَرد شد سرشاخ یک زن به بختِ خویش خندید و بشد گستاخ فرجامِ گاو و دست‌های خونیِ سلّاخ من خیره بر عُمقِ حماقت‌های یک مِلَّت یک نصفه از مَردی در این بیهوده‌ها پژمُرد زن زیر لِنگِ سایه‌ها، جان کَند و آخر مُرد گاوی علف را پس زد و معشوقه‌اش را خورد من خیره بر یک مُشت، «بودن‌های» بی‌علت   بهمن انصاری / غزل پُست‌مُدرن

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe