نارفته به شاهراه وصلت گامی نایافته از حسن جمالت کامی ناگاه شنیدم ز فلک پیغامی: کز خم فراق نوش بادت جامی! با داده قناعت کن و با داد بزی در بند تکلف مشو، آزاد بزی در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی دل سیر نگرددت ز بیدادگری چشم آب نگرددت، چو در من نگری این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم با آن که ز صد هزار دشمن بتری آن خر ...