عطار نیشابوری – غزل 651 تا 700

ای خرد را زندگی جان ز تو جانا بسوخت جان من از آرزوی تو دردم ز حد گذشت ز سودای روی تو چندین حجاب و بنده به ره بر گرفته‌ای تا هیچ خلق پی نبرد راه کوی تو چون مشک در حجاب شدی در میان جان تا ناقصان عشق نیابند بوی تو گشتی چو گنج زیر طلسم جهان نهان تا جز تو هیچ‌کس نبرده ره به سوی تو در غایت علوی تو ارواح پست شد کو دیده‌ای که در نظر ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

عطار نیشابوری – غزل 601 تا 650

ما ره ز قبله سوی خرابات می‌کنیم پس در قمارخانه مناجات می‌کنیم گاهی ز درد درد هیاهوی می‌زنیم گاهی ز صاف میکده هیهات می‌کنیم چون یک نفس به صومعه هشیار نیستیم مست و خراب کار خرابات می‌کنیم پیرا بیا ببین که جوانان رند را از بهر دردیی چه مراعات می‌کنیم طاماتیان ز دردی ما توبه می‌کنند ما بی‌نفاق توبه ز طامات می‌کنیم نه لاف پاک‌بازی و مردمی همی زنیم نه دعوی مقام و مقامات می‌کنیم ما را کجاست کشف و کرامات کین ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

عطار نیشابوری – غزل 551 تا 600

ما ترک مقامات و کرامات گرفتیم در دیر مغان راه خرابات گرفتیم پی بر پی رندان خرابات نهادم ترک سخن عادت و طامات گرفتیم آن وقت که خود را همه سالوس نمودیم اکنون کم سالوس و مراعات گرفتیم در چهرهٔ آن ماه چو شد دیدهٔ ما باز یارب که به یک دم چه مقامات گرفتیم بس عقل که شد مات به یک بازی عشقش ور عقل درو مات نشد مات گرفتیم چون عقل شد از دست ز مستی می عشق با ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

عطار نیشابوری – غزل 501 تا 550

تا چشم باز کردم نور رخ تو دیدم تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم چندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتم چندان که ره سپردم بیرون ز تو ندیدم تا کی به فرق پویم جمله تویی چگویم چون با منی چه جویم اکنون بیارمیدم عمری به سر دویدم گفتم مگر رسیدم با دست هرچه دیدم جز باد می‌ندیدم فریاد من از آن است کاندر پس درم من دربسته ماند بر من وز دست شد کلیدم عطار را به کلی ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

عطار نیشابوری – غزل 451 تا 500

تا جمال تو بدیدم مست و مدهوش آمدم عاشق لعل شکربارش گهر پوش آمدم نامهٔ عشقت بخواندم عاشق دردت شدم حلقهٔ زلفت بدیدم حلقه در گوش آمدم سرخ رو از چشم بودم پیش ازین از خون دل زردرو از سبزهٔ آن چشمهٔ نوش آمدم شغبهٔ آن شکرستان شکربار ار شدم فتنهٔ آن سنبلستان بناگوش آمدم خواب خرگوشم بسی دادی ندانستم ولیک هم به آخر در جوال خواب خرگوش آمدم کی بگردانم ز تو از هر جفایی روی از آنک تو جفا ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

عطار نیشابوری – غزل 401 تا 450

ای پیر مناجاتی رختت به قلندر کش دل از دو جهان برکن دردی ببر اندر کش یا چون زن کم‌دان شو یا محرم مردان شو یا در صف رندان شو یا خرقه ز سر برکش چون فتنهٔ آن ماهی چون رهرو این راهی بار غم اگر خواهی از کون فزون تر کش خمار و قلندر شو مست می دلبر شو ور گفت که کافر شو هان تا نشوی سرکش چون کافر اوباشی هرچند ز اوباشی با دوست به قلاشی ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

عطار نیشابوری – غزل 351 تا 400

عشق آبم برد گو آبم ببر روز آرام و به شب خوابم ببر چند دارم تشنهٔ لعل تو جان جان خوشی زان لعل سیرابم ببر من کیم خاک توام بادی به دست آتشی در من زن و آبم ببر نی خطا گفتم که در تاب و تبم می‌نیارم تاب تو تابم ببر چند تابد دل ز تاب زلف تو تاب دل از زلف پرتابم ببر هستم از عناب تو صفرا زده این همه صفرا ز عنابم ببر غرقهٔ دریای عشقت گشته‌ام دست من ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

عطار نیشابوری – غزل 301 تا 350

هر که را ذوق دین پدید آید شهد دنیاش کی لذیذ آید چه کنی در زمانه‌ای که درو پیر چون طفل نا رسید آید آنچنان عقل را چه خواهی کرد که نگونسار یک نبید آید عقل بفروش و جمله حیرت خر که تو را سود زین خرید آید این نه آن عالمی است ای غافل که درو هیچکس پدید آید نشود باز این چنین قفلی گر دو عالم پر از کلید آید گر در آیند ذره ذره به بانگ آن همه بانگ ناشنید ...

خواندن بیشتر و دانلود کتاب

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe