از آن روزیکه ما را آفریدی بغیر از معصیت چیزی ندیدی خداوندا بحق هشت و چارت ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کلهای با خاک میگفت که این دنیا نمیارزد بکاهی دل دیوانهام دیوانهتر شی خرابه خانهام ویرانهتر شی کشم آهی که گردون را بسوجم که آه سوتهدیلان کارگر شی بنادانی گرفتم کوره راهی ندانستم که میافتم بچاهی بدل گفتم رفیقی تا به منزل ندانستم رفیق نیمه راهی ته که نوشم نهای نیشم چرایی ته ...