ایرانی بودن، یک نژاد یا یک فرهنگ؟

بیش از هفت هزار سال پیش مردمانی در گوشه و کنار سرزمین ایران بزرگ زندگی میکردند. این‌ها از هزاران سال پیشتر در سرزمین ایران به کوچ نشینی می‌پرداختند و چون زمانی گذشت و یکجا نشینی بر مردمان پسندیده شد، هریک از گروه‌های گوناگونی که در این گوشه و آن گوشه ساکن شده بودند، نامی برای خود برگزیدند: مانناها، لولوبی‌ها، گوتی‌ها، کاسی‌ها، اورارتو‌ها، آرته‌ها، میتانی‌ها، خوزی‌ها و پسین‌تر مادها، پارس‌ها، پارت‌ها، سکاها و… .

ایرانی بودن

برخی از این اقوام چون مانناها، کاشی‌ها، گوتی‌ها، لولوبی‌ها، مادها و پارس‌ها هم‌نژاد بوده و برخی دیگر نیز چون خوزی‌ها و میتانی‌ها دارای نژادی جداگانه بوده‌اند.

به مجموع این اقوام، فارغ از آنکه دارای نژاد همانندی بودند یا نبودند، آریایی (‌به معنی نجیب زاده) گفته میشد.

آنها نه از سیبری، نه از اروپا و نه ازهیچ جای دیگری به این سرزمین کوچ نکرده بودند. جایگاه و نشستگاه نخستینه این‌ها از هزاران سال پیشتر در همین سرزمین بود.(در این زمینه بخوانید: ابراز تردید در مهاجرت آریایان به ایران  و  ایران نشستگاه نخستینِ آریاییان ) 

نخستین بار فردی به نام دیااُکو (به معنای داور) در انجمنی از بزرگان چند گروه از ماد‌ها، به عنوان فرمانروای بخشهای باختری ایران به پایتختی همدان برگزیده شد. پسر یا نوه او با نام خشتریته اقوام بیشتری را زیر پرچم فرمانروایی خود گرد آورد و نخستین پادشاهی را در بخش باختری سرزمین ایران بنیانگذاری کرد. فرزند او هوخشتره (هُوَ+خَشتره؛ به معنای پادشاه نیکو)کمابیش همه اقوام دیگر گوشه و کنار سرزمین ایران را به زیر پرچم فرمانروایی خود گرد آورد و سپس با یک همگرایی و اتحاد استراتژیک با کشور غیرآریایی بابل، به سوی بزرگترین دشمن و آفت آن دوران یعنی آشوریان تاخت و آن کشور پر زیان و ددمنش را که سده‌های متمادی با یورش به اقوام گوناگون درون سرزمین ایران، آسایش را از مردمان ربوده بود؛ برای همیشه نابود کرد.

نخستین شاهنشاهی و امپراطوری ایرانی در این زمان شکل گرفت و سراسر سرزمین ایران با همه اقوام خود زیر پرچم یک حکومت مرکزی نیرومند ایستاد. هوخشتره (به یونانی: کیاکسار، به پهلوی: کیاخسارو) به محبوبیتی شگرف در تمام دوران دست یافت و بعد‌ها با نام کیخسرو برای همیشه در تاریخ ایران جاودانه شد.

پس از هوخشتره، فرزندش ایختوویگو بر اورنگ شاهی نشست و پس از او در جریان یک کودتا، کوروش؛ نوه دختری ایختوویگو که از سوی پد راز طایفه پارس‌ها بود، بر تخت نشست. کوروش این پادشاهی را بزرگتر کرد. پس از او نیز زمان کوتاهی پسرش کموجیه شاه این سرزمین شد و مصر را نیز به خاک پادشاهی ایران افزود.

با مرگ کمبوجیه، داریوش از خاندان هخامنش پارسی، شورش کرده و بر تخت پادشاهی نشست.

دوران فرمانروایی داریوش را نخستین شاهنشاهی مدرن نیز می‌توان نامید. چرا که پیشرفت‌های مدنی و اجتماعی برای نخستین بار به کوشش او به ارمغان آمد. ساتراپی (=ایالتی) کردن امپراطوری، ساخت نخستین راه شوسه با نام راه شاهی، ساخت سیستم پیشرفته پست و پستخانه با نام چاپارخانه، کندن کانال سوئز، ساخت نخستین شهر فوق پیشرفته در آن دوران با نام پارسه (=تخت جمشید)، نام گزاری کل سرزمین تحت فرمانروایی داریوش با نام واحد پارس و… از اقدامات مهم احتماعی و مدنی داریوش بود.

داریوش در سنگ‌نبشته بیستون خود را چنین می‌نامد: منم داریوش، یک پارسی، از خاندان هخامنش، یک آریایی.

***

در سده‌های اخیر بسیار دیده میشود کسانی هستند که به آهنگ تجزیه طلبی و پاره پاره کردن این کشور و جدایی فکندن بین اقوام گوناگون ایرانی، سخن از نژاد آریایی میگویند. در حالی که در درازای تاریخ هرگز نژادی به نام نژاد آریایی باشنده نبوده است اما این دسته همواره نژاد آریا را نژاد برتر دانسته و ترک و عرب را عناصر بیگانه و غیر ایرانی مینامند.

قرن‌هاست که مهاجرت‌هایی به این سرزمین صورت گرفته است. یونانیها و مقدونی‌ها با یورش اسکندر درون ایران شدند، چینی‌ها و هندیها در خاور و رومیها و سامی‌ها در باختر همواره در شهرهای مرزی سرزمین ایران رفت و آمد داشته و یقینا طی این رفت و آمدها زاد و ولدهایی صورت میگرفته است.

در زمان ساسانیان به دلیل دگرگونی مذهب ایرانیان باختری از زرتشتی به مسیحی، و آمد و شد مسیحیان رومی به درون ایران نژاد مناطق غربی ایران با رومی‌ها تخلیط شد. از سوی خاور نیز با بودایی شدن بخشهای کوچکی از شرق ایران، رفت و آمد بین بوداییان چینی و هندی با ایرانیان شرقی ادامه پیدا کرد. سپس اعراب به صورت گسترده به درون ایران ریختند و قرن‌ها کنار هم بودن اعراب و ایرانیان باعث درهم شدن و یکی شدن دو نژاد گردید. چهار قرن بعد از آن ترکهای سلجوقی درون ایران شدند. سپس نژاد زردپوست مغول با حمله چنگیز به درون ایران آمده و با حکومت ایلخانان جاگیر شدند. تاتارهای زردپوست نیز با یورش تیمور لنگ درون ایران پراکنده شدند. با آغاز درگیری بین دولت صفویه و عثمانی‌ها نیز تخلیط نژاد بین ترکهای قفقاز و آناتولی با ایرانیان باختری آغاز شد. از دوره قاجار به بعد نیز با باز شدن پای غربی‌ها به درون ایران یقینا زاد ولدهایی بین ایرانیان و غربیهای ساکن در ایران (هرچند به گونه کمینه و محدود) انجام شد.

بنابراین در بین این آمد و شدها و ترکیب نژادها، من و شما هرگز نخواهیم دانست که برای نمونه پنجاه نسل پیش از ما نیاکان ما با چه تیره و قومی پیمان زناشویی بسته و تکثیر فرزند کرده‌اند.

از هزاران سال پیش همواره همه اقوام درون این سرزمین، خواه با نژادی همگون و مشترک چون مانناها و گوتیها و خواه با نژادی ناهمگون و نامشترک چون خوزی‌ها و میتانی‌ها خود را با نام آریایی در معنای نجیب زاده و با شرافت میشناختند. همانگونه که داریوش در کتیبه بیستون خود را یک پارسی از نسل هخامنش و یک آریایی(=یعنی نجیب زاده) مینامد.

امروز نیز تمام اقوام ایرانی همچون کرد و لر و ترک و عرب و بلوچ و تالشی و مازنی و سنگسری و … را با نام ایرانی به معنای نجیب زاده و با شرافت میشناسند.

آریایی یک نژاد نیست بلکه یک فرهنگ است. به دگرگونی نام آریا به ایران در پی دگرگونی لهجه‌ها در درازای زمان بنگرید:

آریایی > آریانی > ارانی > ایرانی

ایران با کنارهم بودن و اتحاد و همبستگی قومیتهایی چون کرد و ترک و عرب و فارس و‌… است که ایران مانده.

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe