هستی در نگاه ایرانیان باستان

در گذشته‌های بسیار دور، مردم دیده‌ها، شنیده‌ها و پندارهای خود را در چارچوب داستان، افسانه یا اسطوره ماندگار می‌کردند و توجیه بسیاری از پدیده‌های طبیعت را نیز در همین چارچوب انجام می‌دادند. شاید به نظر مردمان امروزی این افسانه‌ها یا اسطوره‌‌ها غیرعادی و خیال‌پردازانه به نظر برسند، اما به طور کامل دور از حقیقت نیستند. افسانه‌ها یا اسطوره‌ها شاید به همان صورتی که روایت شده‌اند رخ نداده باشند ، اما کاوش در آن‌ها می‌تواند سرنخ‌هایی از اندیشه‌ی پیشینیان به ما بدهد.

آفرینش در نگاه ایرانیان

ایرانیان باستان به فرشتگان و ایزدان و دیوان و پریان گوناگونی باور داشتند. در نظر آنان فرشتگان و ایزدان یاران اورمزد (دانای بزرگ) و کارگزار یکی از پدیده‌های خوب در جهان هستند. دیوان و پریان یاران اهریمن هستند و آن‌چه به زیان‌کاری، ویرانی، زشتی و ناپاکی می‌انجامد از کارهای آنان است. از آن‌جا که ایرانیان باستان آفرینش را همواره جولانگاه نبرد نیروهای نیک و بد می‌دانستند، پدیده‌ها و دگرگونی‌های جهان را نیز با در نظر گرفتن این دو دسته نیرو توجیه می‌کردند.

در اسطوره‌های زردشتی، جهان به سه بخش تقسیم شده است:

1-جهان روشنی که اورمزد بر آن فرمانروایی می‌کند؛
2-جهان تاریکی که اهریمن بر آن فرمانروایی دارد؛

3-میان آن‌ها که تُهیگی (فضای خالی) است.

اورمزد از چگونگی اهریمن آگاه است اما اهریمن از جهان روشنی آگاهی ندارد. اورمزد برای این که نبرد نیکی و بدی همیشگی نباشد، زمان و مکان محدودی را برای رویارویی با اهریمن تعیین می‌کند. بنابراین، اورمزد زمان کرانه‌مند (دراز اما محدود) و مکان کرانه‌مند (پهناور اما محدود) را می‌آفریند.

زمان کرانه‌مند به چهار دوره‌ی سه‌هزارساله بخش می‌شود. در سه هزار سال نخست، اورمزد به آفرینش مینویی (غیرمادی)می‌پردازد. پس از آفرینش امشاسپَندان و ایزدان، صورت غیرمادی آفریده‌های جهان مادی را می‌آفریند. در پایان این سه هزار سال، اهریمن به جهان روشنی می‌تازد اما با شنیدن سرود مقدس بی‌هوش می‌شود و به جهان تاریکی می‌افتد. آن‌گاه سه هزار سال دوم آغاز می‌شود و اورمزد برای آفریده‌های مینویی خود، تن (جسم) می‌آفریند. سه‌هزار ساله‌ی سوم با یورش اهریمن و یارانش به انسان‌ها آغاز می‌شود و برآمدن زردشت در هزاره‌ی چهارم رخ می‌دهد.

چگونگی آفرینش تن برای آفریده‌های مینویی در سه هزاره‌ی دوم این‌گونه بود که اورمزد آتش آغازین را از اندیشه بیافرید. سپس از آتش آغازین که مایه‌ی آفرینش بود، پیکری مادی آفرید. آن‌گاه آسمان را از سرِ پیکرِ آغازین، زمین را از پای آن، آب‌ها را از اشکش، گیاه را از مویش، نخستین چهارپا (گاو اسطوره‌ای) را از دست راستش و نخستین انسان (کیومرث) را از دست چپ آن آفرید. در پایان این سه هزار سال، اهریمن بار دیگر یورش می‌آورد که به مرگ گاو نخستین می‌انجامد اما از بخش‌های گوناگون پیکر گاو نخستین، گیاهان و جانوران گوناگون پدید می‌آیند.

فرشته‌ی باران

اسطوره‌ی فرشته‌ی باران و دیو خشکی نمونه‌ای خوب برای نشان دادن چگونگی نگرش ایرانیان باستان به طبیعت است. برپایه‌ی این اسطوره، ستاره‌ای به نام تیشتر نطفه‌ی آب را در بر دارد و چهارپایان کوچک و بزرگ و مردمان چشم به راه آن هستند تا بار دیگر سرچشمه‌‌های آب خروشان روان بشود و آبادانی به همراه آورد. پس از ستایش مردم به درگاه اورمزد و یادکردن از فرشته‌ی باران، آن فرشته‌ی فرهمند به مانند اسب سفیدی بر دریای فراخکرد فرود می‌آید و با دیو خشکی که بسان اسب سیاهی است به نبرد می‌پردازد. پس از شکست دیو خشکی، رویدادهای زیر رخ می‌دهد:

تیشتر دریای فراخکرت را به جوش و خروش درمی‌آورد.بخار از دریا به سوی بلندی‌های میان دریای فراخکرت بر می‌خیزد.بخار به پیش می‌رود و ابر و مه از آن پدید می‌آید. باد نیرومند مه و ابر را به جلو می‌راند و باران و تگرگ به روستاها و کشتزارها فرو می‌ریزد. سه بار و هر بار ده روز و ده شب باران می‌بارد تا آب روی زمین به بلندی قامت آدمی بالا می‌آید. سپس باد وزیدن می‌گیرد و آب‌ها را به یک سوی می‌راند و بار دیگر دریای فراخکرت پدید می‌آید.

در این افسانه‌ی کهن چگونگی پدیدآمدن ابر از آب دریا، ریزش باران بر سرزمین‌ها و سرانجام بازگشت آب‌های جاری به دریا به خوبی بیان شده است. این حقیقت که امروزه با عنوان چرخه‌ی آب از آن نام می‌بریم، در کتاب «مینوی خرد» این‌ گونه خلاصه شده است: «ابر که آب را از دریا می‌گیرد و در فضا می‌راند و به پیمانه‌ی سرشک [یعنی قطره قطره ] به زمین می‌بیزد».

آفرینش زمین

در اسطوره‌ی آفرینش، نخست ستاره‌ها و سپس ماه و خورشید و آن‌گاه سیاره‌ها پدید می‌آیند. در گام دیگر آب‌ها آفریده می‌شوند و دریای فراخکرت و بیست و سه دریای کوچک و سه دریای بزرگِ شور شکل می‌گیرند. از سه دریای بزرگ دریای فارس از همه فراختر است. آرامش و خروش این دریا به ماه و باد ارتباط دارد. از ماه همواره دو باد فرو می‌ریزد که یکی «فرود باد» و دیگری «فراز باد» نام دارد و این دو در دریای فارس جَزر و مَد پدید می‌آورند. بنابراین، ایرنیان باستان از ارتباط جزر و مد با ماه آگاه بودند.

در گام دیگر، ناهمواری‌های زمین پدیدار می‌شوند. هنگامی که اهریمن زمین را می‌شکافد و در میان آن جای می‌گیرد، زمین به لرزه در می‌آید و در پی زمین‌لرزه است که کوه‌ها از زمین سر بر می‌آورند. نخست البرز کوه و سپس دیگر کوه‌ها از ریشه و بنیان البرز کوه پدید می‌آیند. البرز در کتاب »اوستا» کوهی مقدس است که همه‌ی سرزمین‌های شرقی و غربی را در بر می‌گیرد و بلندترین قله‌ی آن هوکر نام دارد. بسیاری از داستان‌های اسطوره‌ای ایرانیان در پیرامون البرز رخ می‌دهد.

ایرانیان باستان جایگاه زمین را در میان آسمان چونان زرده در میان تخم پرندگان می‌دانستند. آن‌ها نیم‌کره‌ی بالایی زمین را شایسته‌ی رویش گیاهان و زیست جانوران و مردم می‌دانستند و نیم‌کره‌ی زیرین زمین را پوشیده از آب می‌پنداشتند. در کتاب »مینوی خرد» چنین آمده است: «آسمان و زمین و آب و هرچیز دیگری که درون آن است به شکل تخم است درست مانند تخم مرغان … و شباهت زمین در میان آسمان مانند زرده‌ است میان تخم و آب در میان زمین و آسمان همچون آب در تخم است.»

نیم‌کره‌ی مسکونی زمین در آغاز یک‌پارچه بود اما در پی باران بزرگ، به هفت پاره گسسته شد که عبارت‌اند از: خونیرس در مرکز، ارزه در شرق، سَوَه در غرب، دو پاره در شمال و دو پاره در جنوب. این خشکی‌های هفت‌گانه پایه‌ی جغرافیای ایرانی به شمار می‌آید که در نوشته‌های جغرافی‌دان‌های دوره‌ اسلامی به صورت هفت اقلیم بازتاب یافته است. در مقدمه‌ی شاهنامه‌ی ابومنصوری آمده است: «هرکجا آرامگاه مردمان بود به چهارسوی جهان از کران تا کران این زمین را ببخشیدند و به هفت بهر کردند و هر بهری را یکی کشور خواندند.«

نخستین دانشمندی دوره‌ی اسلامی که شیوه‌ی هفت اقلیم را در کتاب خود آورد، محمد بن موسی خوارزمی (حدود 164 – 232 ق/ 780 – 847 م) بود. وی برای نگارش کتاب صوره‌الارض از کتاب جغرافیای بطلیموس، دانشمند یونانی، بهره‌مند بود، اما خشکی‌های زمین را بر پایه‌ی شیوه‌ی ایرانیان در هفت اقلیم دسته‌بندی کرد. ابن خرداذبه، ابوالحسن مسعودی، ابوزید بلخی و دیگر جغرافی‌دان‌های پیرو آنان همگی از همین شیوه پیروی کردند.

چهار عنصر بنیادی

ایرانیان باستان می‌پنداشتند که جهان و هرچه در آن است از چهار گوهر (عنصر بنیادی) ساخته شده است: آتش، آب، باد و خاک. این اندیشه را که در متون پهلوی نیز ماندگار شده، فردوسی در «شاهنامه» این گونه به نظم درآورده است :

از آغاز باید که دانی درست
سرما‌یه‌ی گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
سرمایه‌ی گوهران این چهار
برآورده بی‌رنج و بی‌روزگار
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک
نخستین که آتش به جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وز آن پس ز آرام سردی نمود
ز سردی همان باز تری فزود
چو این چار گوهر به جای آمدند
ز بهر سپنجی سرای آمدند
گهرها یک اندر دگر ساخته
ز هر گونه گردن برافراخته

از این چهار عنصر بنیادی آتش جایگاه ویژه‌ای نزد ایرانیان باستان داشت. در نوشته‌های برجای‌مانده از روزگاران کهن، مانند کتاب «بندهش» از پنج آتش سخن به میان آمده است‌:

آتشی که می‌نوشد و خوراک می‌خواهد و آن آتش بدن مردمان است. آتشی که می‌نوشد ولی خوراک نمی‌خواهد و آن آتش گیاهان است.آتشی که نمی‌نوشد ولی خوراک می‌خواهد و آن آتش آسمان(آذرخش) است. آتشی که نمی‌نوشد ولی خوراک می‌خواهد و آن آتش افروخته در آتشکده است. آتشی که نمی‌نوشد و خوراک نمی‌خواهد و آن آتش بسیار مقدس بهشتی است.

در اسطوره‌های ایرانی هوشنگ پسر سیامک و نوه‌ی کیومرث(نخستین انسان) آن‌گاه که می‌خواست ماری را با سنگی بکُشد آتش را کشف کرد:

برآمد به سنگ گران سنگ خُرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هردو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

ایرانیان باستان جشن سده را به پاس این کشف بزرگ در دهم بهمن هر سال برگزار می‌کردند. در این جشن آتش می‌افروختند و برگرد آن شادی می‌کردند.

گیاهان و جانوران

در داستان آفرینش از ماه‌ی اصلی آفرینش گیاهان و جانوران با عنوان گاو یکتا نام برده شده است. از پیکر گاو یکتا تخم‌هایی پدید می‌‌آید و از آن تخم‌ها، درختی به نام «بَس‌تخمه» در دریای فراخکرد می‌روید که تخم همه‌ی گیاهان از آن است. هر سال سیمرغ آن درخت را بیفشاند و تخم‌هایش در آب ریزد. سپس تیشتر آن‌ها را با آب باران بگیرد و به جاهای دیگر بباراند. بنابراین، گیاهان به خودی خود به بار می‌نشینند و تولید مثل جنسی ندارند.

در کتاب «بندهش» آمده است که در آغاز همه‌ی گیاهان بدون خار و پوست آفریده شدند و در دوران یورش اهریمن دارای پوست و خار شدند. هم‌چنین، اهریمن باعث زهری شدن برخی گیاهان شد که باعث مرگ دام‌ها و مردم می‌شوند. گیاهان دارویی پیش از گیاهان دیگر پدید آمدند و گیاهی به نام هوم سروَر گیاهان و دورکننده‌ی مرگ است. امروزه این گیاه را با گیاه اِفِدرا (ریش‌بز) برابر می‌دانند و هنوز هم زردشتیان عصاره‌ی این گیاه را با شیر می‌آمیزند و در آیین ویژه‌ای می‌نوشند. این گیاه به دلیل دارا بودن ماده‌ی «اِفِدرین» در داروسازی ارزش فراوان دارد.

گاو یکتا نه تنها خاستگاه درخت «بَس‌تخمه» و دیگر گیاهان است، بلکه جانوری به نام «جانور پُرگونه» نیز از پیکر آن پدید می‌آید که خاستگاه همه‌ی جانوران است. جانوران در سه گروه اصلی آفریده شدند: جانوران خشکی، پرنده‌ها و جانوران آبزی. جانوران خشکی از سه دسته‌ی گِرد سُم (مانند خر)، شکافته سُم (مانند شتر) و پنج انگشت )مانند سگ) هستند. دسته‌بندی کامل‌تر جانوران برپایه‌ی دیگر ویژگی‌های پیکرشان و جای زندگی در کتاب «بندهش» آمده است.

چگونگی تولید مثل جانوران در گفتاری جداگانه در کتاب «بندهش» آمده و زادآوری گروه‌های مختلف جانوران با هم مقایسه شده است. برای نمونه، گفته شده است که جنین پرنده از زرده‌ی تخم پدید می‌آید و سفیده برای آن مانند شیر برای گوسفندان است یا مانند نوزادان که چون زاده شوند به شیر مادر زندگی می‌کنند. هنگامی که جنین پرنده آن سپیده را خورد و به پایان رساند، مانند هنگامی است که بچه از شیر گرفته می‌شود. پس جوجه از تخم بیرون می‌آید و خودش دانه برمی‌چیند یا مادر به او خوراک می‌دهد.

زادآوری ماهیان این گونه توصیف شده است که ماهیان به هنگام زادآوری دو به دو در آب فرو شوند و بالا بیایند و در آن آمد و شد تن را به یک‌دیگر بسایند و ایشان را چیزی مانند خوی (عَرَق) بیفتد تا هر دو آبستن شوند. پس از آبستن شدن ماهیان، تخم‌های بسیار از سوراخ شکمشان به آب دریا ریخته می‌شود. آن تخم‌ها در آب دریا پروار می‌شوند و ماهیان کوچک از آن‌ها بیرون می‌آیند که اندک اندک بزرگ می‌شوند. شمار بچه‌های گونه‌های مختلف ماهیان از پانصد تا پنج هزار نوشته شده است.

آفرینش انسان

در اندیشه‌ی ایرانیان باستان انسان نمونه‌ی کوچکی است از هرآن‌چه در طبیعت وجود دارد. در «بندهش» انسان تصویری از جهان معرفی می‌شود:

«در دین [اوستا] گوید که تن مردمان بسان گیتی است.»

سپس هر بخش از بدن انسان به بخشی از جهان مانند می‌شود:

«پوست چون آسمان، گوشت چون زمین، استخوان چون کوه، رگ‌ها چون رودها و خون در تن چون آب در رود، شکم چون دریا و موی چون گیاه است‌… گرمی چون آتش است‌… دَم برآوردن و فرو بردن چون باد‌… مغز چون روشنی بی‌کران‌… »

چگونگی زادآوری انسان از موضوع‌هایی است که در «بندهش» به گستردگی به آن پرداخته‌ شده است. آن‌چه در این موضوع دانش ایرانیان را از مردمان دیگر متمایز می‌سازد، باور به دخالت هر دو جنس نر و ماده در پدیدآمدن جاندار جدید است. این باور در آثار کهن‌تر مانند «اوستا» نیز وجود دارد. بنابراین می‌توانیم بگوییم که ایرانیان دست‌کم از ششصد سال پیش از میلاد مسیح از نقش یکسان زن و مرد در زادآوری آگاه بودند.

زادآوری انسان آن‌گونه که در این آثار آمده است در گام‌های زیر رخ می‌دهد:

دوره‌ی دَشتان (قاعدگی) به پایان می‌رسد و زن ده شب پس از آن توان آبستنی پیدا می‌کند.هنگامی که زمان آبستنی آماده باشد، تخم ماده پیش بیاید و در زِهدان(رَحِم) جای گیرد. تخم نر بر روی آن جای گیرد و آن زهدان را پُر کند. دهانه‌ی زهدان بسته می‌شود و تخم‌ها پس از سه روز با هم درآمیزند. سپس دَشتَک (جنین) رشد کند و چشم و گوش و دهان و بینی از او روید. پس از ده ماه نوزاد چشم به جهان می‌گشاید.

نقش‌داشتن هر دو جنس در پیدایش زاده‌ها در اسطوره‌های ایرانی نیز بازتاب یافته است. در کتاب «اوستا»، آمده است که جمشید دانا و زیبا را اورمزد برای نگهبانی از آفریده‌های جهان برمی‌گزیند و هنگامی که زمستانی توان‌فرسا در پیش است به او فرمان می‌دهد که دژی استوار بسازد و تخم نر و ماده‌ی هر یک از جانداران را به درون آن ببرد تا نسل آن‌ها نابود نشود. جمشید دژی به نام جَمکَرد ساخت و از تخم نر و ماده‌ی بهترین جانداران به درون آن ‌بُرد.

در داستان آفرینش نخستین انسان (کیومرث) نیز از به ارث رسیدن ویژگی‌ها از نسلی به نسل دیگر سخن به میان آمده که در کتاب بندهش این گونه روایت شده است: «کیومرث دارای چشم، دارای گوش، دارای زبان و دارای دَخشَک بود. دخشک داشتن این است که مردم از تخمه‌ی او بدان گونه زادند.» نخستین زوج انسان از نطفه‌ی کیومرث که روی زمین ریخت، پدید آمدند. آن‌ها نخست بسان گیاهی پیوسته به هم روییدند و سرانجام به صورت انسان درآمدند.

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe