ماجرای تعلیق حج در زمان محمدرضا شاه

جوان 22 ساله ای به نام میرزا ابوطالب یزدی، فرزند حاج حسین مهرعلی، در سال 1322 خورشیدی (زمانی که دو سال از پادشاهی محمد‌رضا شاه می‌گذشت) با همسرش، به قصد زیارت مکه در ایام حج، از راه خرمشهر به کویت رفته و از آنجا خودش و زنش را با شتر به سرزمین حجاز و مکه میرساند.

در جریان طواف به علّت بیماری، به استفراغ مبتلا گردید و قی کرد. براى احترام خانه کعبه بلافاصله احرامی ِ خود را (کفن سفیدی که در مراسم آنجا می پوشند) جلوی دهان گرفت و در نتیجه احرامیش آلوده شد. امّا مانع از کثیف شدن خانه کعبه نگردید و در این موقع چند نفر از مسلمانان دو آتیشه شهادت دادند که ابوطالب قصد کثیف کردن کعبه را داشته است و ابوطالب بیچاره بازداشت گردید و سپس در دارالقضای شرعی محاکمه و به گردن زدن محکوم شد.

حکم او در روز دوازدهم ذی الحجّه تازی، توسط دژخیم آل سعود که توسط 50 نفر پاسبان ابوطالب را در حالی که دستبند به دست هایش زده بودند، اجرا شد.

ابوطالب یزدی را، از مرکز پلیس خارج و به جلوی بازار صفا و مروه آوردند و در میان جمعیت مقابل سکوی مجازات قرار دادند. جلاد رسمی دولت سعودی، ابوطالب را چهار زانو روی زمین نشاند و بازوان او را بر محوری ثابت بست و سپس به دستش دستبند زد، جمعیت در میدانی که نزدیک دارالقضای شرعی بود، جمع شده و منتظر اجرای حکم بودند. فرمان قتل به زبان عربی قرائت شد.

سپس جلاد سر به گوش ابوطالب گذارده، آخرین دقایق زندگی را به عربی به او یادآور می شود و ابوطالب که تا آن لحظه نه مفهوم محاکمه را فهمیده بود و نه از متن حکم که به زبان عربی قرائت می‌شد چیزی می‌فهمید، ساکت و آرم نشسته، نگاه به جمعیت دوخته بود، که ناگاه جلاد با نوک شمشیر فشاری به پشت گردن ابوطالب وارد می‌ سازد. بر اثر آن خون جاری و ابوطالب از ترس سرش را جلو می‌برد و در همین لحظه جلاد با یک ضربه شمشیر بزرگی که در دست داشت، بر گردن او فرود می‌آورد.

گردن به وضع فجیعی بریده شده ولی استخوان حلق مانع از قطع شدن سر شد. امّا بلافاصله شمشیر برای بار دوّم به حرکت درآمده سر از گردن جدا و روی پای ابوطالب افتاد و بنا به گفته همسرش، آخرین کلمه‌ای که ابوطالب برزبان آورده، این جمله بود: «آخر شما کار خودتان را کردید».

پس از این فاجعه ضد بشری در سعودی، دولت ایران روابط دیپلماتیک خودش را با سعودی برای چهار سال قطع کرد. و دیگر هیچ کس حق نداشت به سعودی برود.

اما، دوباره با فشار مقامات مذهبی، و مردم متعصب ایران، محمد‌رضا‌شاه با فرستادن یک شمشیر طلایی به دربار سعودی، خواهان بازگشت مناسبات سعودی با ایران شد.

هنگامی که خبر زدن گردن ابوطالب یزدی به رضا‌شاه در ژوهانسبورگ رسید، در حالی ایشان از تندرستی و سلامتی زیادی برخوردار نبود، با خشم گفت: من اگر آنجا بودم، خاک سعودی را توبره می‌کردم و این است سزای بی‌خردان ابلهی که فرسنگ‌ها می‌پیمایند و با سرمایه‌های خود را به جیب وهابیون بی‌مغز میریزند و آبروی خود و خانواده و میهن خود را، به تارج می‌دهند.

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe

Copyright © 2012 ~ 2024 | Design By: Book Cafe