ویل دورانت در کتاب نایاب تاریخ تمدن خود درباره قربانی کردن انسان ها اینگونه می نویسد:
ببینیم اجداد ما گاهی از روی ترس، چه چیزهایی را قربانی چه چیزهای دیگری میکردند. اگر کمی بیشتر بیندیشیم، شکل تلطیف شده چنین قربانیهایی را می توانیم در زندگی روزمره خود نیز مشاهده کنیم:
چنین به نظر میرسد که قربانی کردن انسان، تقریباً در میان همه ملتها شایع بوده و هر روز در ناحیهای دیده شده.
در جزیره کارولینا، در خلیج مکزیک، مجسمه فلزی بزرگی از یکی از خدایان مکزیکی یافتهاند که در جوف آن بقایای انسانی دیده شده؛ بدون شک، این بقایا مربوط به انسانهایی بوده است که به عنوان هدیه برای خدایان سوزانده شدهاند.
همه ما نام مولک را شنیدهایم که فنیقیان و کارتاژیان و سایر ملل سامی قربانیهای انسانی به آن تقدیم میکردهاند.
هم امروز این عادت در میان مردم رودزیا دیده میشود. بدون شک، این عمل نتیجه آن بوده است که مردم به آدمخواری عادت داشته و چنین میپنداشتهاند که خدایان نیز گوشت انسان را دوست دارند.
این کیفیت پس از آنکه آدمخواری از بین رفته برقرار مانده است. با وجود این، در نتیجه تکامل اخلاقی بشر، این شعایر دینی تغییر یافته و خدایان نیز رفتهرفته از لطافت اخلاقی بندگان خود تقلید کرده و، به همین جهت، گوشت حیوان را به جای گوشت انسان پذیرفتهاند؛
چنین بوده است که، در اساطیر یونانی، آهویی جای قربانی شدن ایفیگنیا را گرفته و قوچی به جای اسماعیل ذبیح قربانی شده است.
با گذشت زمان، حتی گوشت حیوان نیز برای خدایان حالت حرمت پیدا کرد؛ این از آن جهت بوده است که کاهنان، خود به غذای لذیذ بیش از خدایان نیاز داشته و فقط امعا و احشا و استخوانهای قربانی را در مذبح به خدایان تسلیم میکردهاند.
جسد دختر بچه اینکایی ملقب به " juanita" که در حدود 500 سال قبل در پیشگاه خدایان قربانی شده است.
وی در حدود سال 1460 میلادی و در سن حدود 12 سالگی در پشگاه خدایان اینکا در پرو قربانی شده است.
جسد وی در سال 1995 و در کوه "Ampato" در حالی که در یخ ها منجمد شده بود پیدا شد.