تاریخ ایران پس از اسلام، یکی از پرحادثهترین و درخشانترین ادوار تاریخی در میان تمامی کشورهای جهان است. تاریخی است پر از مبارزه برای کسب حیثیت و استقلال از دست رفته. تاریخی است برای اعاده هویت ایرانی که در زیر یورش متجاوزان لگدمال شده و ایرانی برای بازگرداندن آن تلاشها کرده است. در این میان نام طاهر ذوالیمینین از جمله نامهایی است که بسیار میدرخشد
از جنبش شعوبیه گرفته تا جنبش ادبی تا قیام مسلحانه. تاریخ پرشکوه و غرورآفرینی که با همت مردانی همچون ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث و بابک خرمدین شکل گرفته و بالیده است و حقا این تاریخ را سزاوار بالیدن و غرور کرده است.
تاریخی پر از پیروزیها و شکستها. پیروزیهایی که سرفرازش کرده و شکستهایی که او را از پا درنیاورده بلکه برای ادامه مبارزه مصممتر کرده و از شکوه و عظمتش نکاسته است.
در این مقاله به شرح دلاوریهای یکی از بزرگترین دلاورمردمان ایرانی خواهیم پرداخت: طاهر ذوالیمینین.
طاهر ذوالیمینین
قطعا یکی از بزرگترین مردان تاریخ ایران بعد از اسلام، طاهر ذوالیمینین است. کسی که باید او را همراه با ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث صفاری، در شمار سه سردار بزرگ ایرانی مسلمان در دوران پس از ساسانیان نامید. طاهر کسی بود که نقش بسیار پررنگی در اعاده حیثت و هویت ایرانی داشت و به حق باید او را اولین امیر مستقل ایرانینژاد بعد از اسلام دانست.
اگر ابومسلم را پایهگذار رستاخیز ایران پس از اسلام و یعقوبلیث را بنیانگذار اولین سلسله مستقل ایرانی پس از اسلام بنامیم، طاهر ذوالیمنینین را باید آغازگر استقلال ایران بدانیم که خود را از نهاد خلافت جدا کرد و نام خلیفه را از خطبه انداخت و بدین ترتیب اولین طلیعه استقلال ایران با همت وی، درخشیدن گرفت.
طاهر ذوالیمینین کیست؟
طاهر سردار بزرگ مامون و فاتح بغداد بود. وی به یاری لشگریان خراسان، امین را از خلافت برانداخت و مامون را که از جانب مادر ایرانی بود، به تخت بنشاند و بیاذن مامون، دستور کشتن امین برادر وی را صادر کرد.
نفوذ و قدرت او در عهد مامون، نفوذ و قدرت ابومسلم در عهد سفاح را به یاد میآورد. مامون نیز بدان جهت امارت خراسان را بدو داد که ظاهرا دیگر نمیتوانست قاتل برادر را با آن قدرت و حشمت، هر روز جلوی جشم خود ببیند.
طاهر به خراسان رفت و حکومت خویش را آغاز نمود. وی بعد از چندی نام خلیفه را از خطبه انداخت و نسبت به او اعلام عصیان کرد و البته چند روز بعد نیز وفات یافت.
بدین ترتیب میتوان او را اولین امیر مستقل ایرانیتبار پس از اسلام دانست که البته مامون چارهای ندید که امارت خراسان در دست فرزندان او باقی بگذارد و حتی جانشین مامون -معتصم- با آنکه چندان از آنها رضایت نداشت، شاید به دلیل عظمت و حیثیت طاهر در خراسان مجبور شد این امارت را تایید و تصدیق کند.
تولد و جوانی ظاهر پوشنگی
به موجب روایات مشهور، طاهر در سال ۱۵۹ هجری در پوشنگ هرات به دنیا آمد و به همین جهت وی را طاهر پوشنگی نیز نامیدهاند. نام پدرش حسین بود. اجدادش از طریق موالات (پیمان ولا) به اعراب خُزاعه منسوب بودند.
در کودکی به همراه پدر به عراق رفت. از خود وی نقل کردهاند که در جوانی مدتی راهزنی میکرد. در دوره خلافت هارون که علیبنعیسی والی خراسان بود، طاهر حاکم پوشنگ گردید.
وقتی امین خلیفه عباسی نام مامون را از ولیعهدی خود انداخت، مامون دست به دامن طاهر شد و وی را با لشگری به جنگ برادرش فرستاد. طاهر در شهرری، لشگر علیبنعیسی فرمانده خلیفه امین را درهمشکست و سر علیبنعیسی را با نامه فتح نزد مامون فرستا.
پس از آن آهنگ بغداد کرد و در همدان سردار دیگر امین عبدالرحمانانبازی را شکست داد و به جانب بغداد رفت. مامون لشگری دیگر به سرداری هرثمهبناعین به جانب بغداد فرستاد و همراه با طاهر بغداد را محاصره کردند.
بغداد دو سال در محاصره بود تا اینکه مردم بغداد از طاهر امان خواستند. خلیفه امین که از طاهر ایمن نبود به پناه هرثمه رفت اما گرفتار گشت. چندی بعد نیز به امر طاهر کشته شد و مامون رسما به عنوان خلیفه مسلمین با کمک شمشیر طاهر، قدرت را قبضه کرد.
طاهر ذوالیمینین و مامون
مامون یکچند امارت بغداد را به طاهر داد. طاهر از مردم عراق و یمن و حجاز برای مامون بیعت گرفت. مامون سپس هرثمهبناعین را به خراسان خواند و او را به زندان انداخت. هرثمه در زندان مرد.
چندی پس از این وقایع، خلیفه به توصیه وزیر خویش، فضلبنسهل، امارت بغداد و حکومت بلاد جبال و اهواز و یمن و حجاز را به حسنبنسهل داد و طاهر را مامور به سرکوب فتنه نصربنشبثخارجی در رقه کرد.
مدتی از این وقایع گذشت. مامون بعد از مشکلاتی که در خراسان با وزیر خویش فضلبنسهل و ولیعدش امام رضا (ع) پیدا کرد، در اقدامی عجولانه فضلبنسهل را کشت و کمی بعد نیز امام رضا (ع) را به شهادت رساند. سپس مامون به بغداد برگشت و حسنبنسهل را هم به عنوان مجنون به بند افکند.
در این زمان طاهر در نهروان به مامون پیوست. خلیفه امارت بغداد و صاحب شرطگی آن را به طاهر داد. از این پس وزارت مامون در دست احمدبنابیخالد بود و امارت در دست طاهر بن حسین.
با این همه خلیفه از طاهر دل خوشی نداشت و حشمت و قدرت او را مایه خطر میدید و به خصوص که او را قاتل برادر خویش، میشمرد. طاهر نیز این را فهمیده بود و کم کم از مامون فاصله میگرفت.
تاسیس سلسله طاهریان در خراسان
عاقبت در سال ۲۰۵ هجری، به توصیه احمدبنابیخالد که گویند طاهر به او رشوه داده بود، خلیفه طاهر را به امارت خراسان فرستاد و بدین ترتیب هم خود او از دیدار طاهر که برادرش را کشته بود خلاص شد و هم طاهر به امارت خراسان رسید.
طاهر در خراسان با فتنه خوارج روبرو شد که از عهد خلافت هارون در آنجا و سیستان دست به شورش زده بودند. طاهر به سرکوب خوارج که یاران حمزهآذرک بودند پرداخت و بسیاری از آنان را به سختی و شکنجه تمام بکشت.
با این عمل قاطع، هر چند طاهر شورش خوارج را نتوانست به طور کامل سرکوب کند اما حشمت و شوکتش در خراسان، امنیت پدید آورد. وی در خراسان با قدرت و تدبیر به رتق و فتق امور پرداخت و مرو را پایتخت خود کرد.
خاندانی در خراسان متنفذ و پرقدرت نبود مگر آنکه طاهر با او رفت و آمد داشته باشد. خراسانیان او را دوست داشتند و طاهر نیز دوست داست خراسانیان را خشنود سازد.
وی کارهای خراسان را به دست یاران قدیمی و دوستان و آشنایان داد و هرچند که بعضی از آنان بیکفایت بودند ولی کفایت و قدرت طاهر تمام این ضعفها و خللها را میپوشاند. هرچند بعضی از عمالش به ظلم و ستم دست گشودند که بعد از وی عبداللهطاهر مجبور شد در تنبیه و توبیخ آنان اقدام نماید.
لقب ذوالیمنین از کجا آمد؟
اما سبب شهرت طاهر به ذوالیمینین را چندین روایت نقل کردهاند:
- یکی به این سبب که با هر دو دست شمشیر میزد.
- دیگر آنکه وقتی مامون او را در فتح بغداد به گرفتن بیعت از مردم وادار کرد، به طاهر گفت دست راست تو دست راست من است و دست چپت دست راست تو! خودت با دست چپ با من بیعت کن و با دست راست با دیگران بیعت کن تا مردم که با تو بیعت کنند با من بیعت کرده باشند!
- قولی دیگر آن است که وقتی مامون امام رضا (ع) را برای ولایتعهدی به مرو دعوت کرد، طاهر به نزد امام هشتم رفت. برای بیعت، امام دست راست جلو آورد و طاهر دست چپ به سمت امام برد، امام رضا (ع) سبب پرسید و طاهر گفت: «دست راستم در بیعت مامون و دست چپم فارغ است. از آنروی دست چپم را جلو آوردم.»
به هر حال آنچه معلوم است مامون او را لقب ذوالیمینین داد به سبب تحسین و اعجابی که در حق او داشت و طاهر خود نیز همواره احترام مامون را رعایت میکرد.
اقدامات طاهر پس از تاسیس سلسله طاهریان در خراسان
امارت او در خراسان چندان طول نکشید. مهمترین دلمشغولیاش در خراسان، فتنه خوارج بود که در حد امکان در جهت سرکوب آن کوشید. اما مامون اقدامات او را کممایه و بیاهمیت شمرد. خلیفه چون از خراسان دور بود، گمان میکرد که طاهر در این امر مسامحه میکند. لذا نامهای تند و خشن به طاهر ینوشت و طاهر از این نامه برنحید و جوابی سخت و دندانشکن به خلیفه داد.
پس از این بگو مگو، طاهر پوشنگی به فکر عصیان علیه خلافت افتاد. عصیانی کاملا آرام و بیسروصدا و نیازی هم به سروصدا نبود چون خراسان کاملا در تحت امر وی بود.
یک روز در نماز جمعه که به منبر رفت، در خطبه نامی از مامون نیاورد. به جای آنکه طبق رسم آن زمان، بگوید: «خدایا بنده خویش و خلیفه خویش عبدالله مامون را نیکو دار» گفت: «خدایا نیکودار تمام پیروان محمد بدانچه نیکو داشتهای بدان برگزیدگان خود را.»
البته بعضی گفتهاند که خطبه خویش به نام یکی از علویان -نامش قلیمبنعلی- کرد.
بدینگونه نام مامون را از خطبه انداخت و عصیان خود را اعلام کرد و این خطبه سرآغاز و طلیعه استقلال ایران گردید.
ماجرای مرگ طاهر
پس از این خطبه و قبل از آنکه این عصیان از پرده برون افتد و خلیفه برای دفع او لشگر به خراسان فرستد، طاهر در جمادیالاخر ۲۰۷ هجری قمری، دچار مرگ نابهنگام گردید. مرگ ناگهانی طاهر ظاهرا برای خلیفه خوش یمن بود و در بغداد مایه خوشحالی بسیار شد.
در باب مرگش سخن بسیار است. مشهور آن است که در همان شب که روز آن نام مامون را از خطبه انداخت، به مرگ ناگهانی بمرد.گویند چون خبر وفات طاهر به مامون رسید خوشحال شد و خدا را شکر کرد.
در باب وفاتش بعضی گفتهاند که تب کرد و بعضی دیگر گفتهاند در چشمش آسیبی ناگهانی پدید آمد و از آن وفات یافت. بر حسب قولی، بعد از اعلام عصیان طاهر، احمدبنابیخالد به اشاره و تاکید مامون به دفع او مصمم شد و کسی را که مورد اعتماد طاهر بود به خراسان فرستاد و یک ماه بعد از وصول این فرستاده طاهر وفات یافت که گویند او را مسموم کردند. به هر حال با سابقهای که مامون در زهر دادن مخالفان و کشتن آنان داشت بعید نیست که خود او در این قضیه دست داشته باشد.
گویند آخرین کلامی که مامون در هنگام وفات گفت این جمله به فارسی بود:
«در مرگ نیز مروی باید»
و اگر این سخن درست باشد، آن روایات که گفتهاند طاهر به مرگ ناگهانی مرد به صحت مقرون نخواهد بود. بههرروی زندگی کسی که پیشرو استقلال ایران گردید پیش از آنکه مجال اقدامات حدیتری برای استقلال ایران داشته باشد، به پایان رسید.
خصوصیات اخلاقی طاهر بن حسین
در باب خصوصیاتش آوردهاند که بسیار به نژاد و تبار ایرانی خود میبالید. به گونهای که اعراب به کنایه به او میگفتند: «ابن بیتالنار» یعنی: «فرزند آتشکده». در شعری که خود طاهر به شیوه حماسه سروده نیز وی به نژاد ایرانی خود تفاخر کرده و بسیار بالیده است. طاهر قریحه شعری داشته و اشعار عربی از او روایت کردهاند. از توقیعات و نوشتههایی که از او نقل شده طبع نکتهسنج او مشخص میشود.
همچنین در منابع آمده است که ایراندوستی وی بهاندازهای بود که یکبار به علانشعوبی شاعر ایرانی ۴۰۰ دینار طلا پول داد تا در مذمت اعراب و مدح ایرانیان مطلب بنویسد و شعر بگوید.
خودش نسبش را به رستم دستان پهلوان افسانهای ایران میرساند. لذا به همین دلیل است که در بعضی منابع تاریخی از سلسله طاهری به عنوان سلسله رستمی نیز نام بردهاند.
اعتبار او درمیان اعراب ضد و نقیض بود. بعضی شاعران عرب او را بسیار ستودهاند و بعضی نیز هجو کردهاند. یکچشم بودن طاهر مضمون عمده این هجوهاست. در واقع طاهر در جوانی و در جنگ، یک چشم خود را از دست داده بود؛ از همین روی بدخواهانش او را به عنوان «اعور» و یکچشم به کنایه هجو میکردند.
خود طاهر قریحه شعری داشته و اشعار عربی از او روایت کردهاند. از توقیعات و نوشتههایی که از او نقل شده طبع نکتهسنج او مشخص میشود.
در باب رعایت احوال مردم و تدبیر و مصلحت مُلک نامهای که به پسرش،عبدالله نوشته است پر است از نکات بدیع و مهم مملکتداری. این نامه در تاریخ طبری نقل شده و بعضی مورخان بعضی دیگر بدان اشاره کردهاند.
این بود سرنوشت و زندگی یکی از بزرگترین بزرگمردان پارسی!
نویسنده: مسعود مقیمی
ادامه این مقاله را میتوانید در این لینک مطالعه بفرمایید: |