“شهر باران” یک رمان فارسی قدیمی است که توسط ارونقی کرمانی نگارش یافته است. کتاب حاضر در سال 1343 خورشیدی به چاپ رسیده و منتشر شده است.
بخشی از متن این کتاب
صبح شد. خورشید از پس کوهها سربرآورد. مانند یک کوره که درونش طلا ریخته باشند، شعله میکشید و بر روی دیوارها و خانهها نور طلایی خود را میتاباند.
صدای درب خانه بلند شد. قلیخان درب را گشود. یک جوان مضطرب و دستپاچه آنجا ایستاده بود. قلیخان پرسید: «چکار دارید؟» و غریبه با خجالت گفت: «میخواهم فرشته خانم را ببینم.» قلیخان با تعجب به غریبه نگاه کرد.
غریبه به دختربچهای که در بغل داشت اشاره کرد و گفت: «این دخترک خواهر من است. تا صبح نخوابیده و گریه کرده. عروسک میخواهد.» قلیخان گفت: «خب برای چه اینجا آمدهاید. برایش عروسک بخرید.» غریبه پاسخ داد: «میگوید فقط عروسسکی را میخواهد که فرشته خانم به او بدهد.»
قلیخان گفت من از حرفهای شما چیزی نمیفهمم. و خواست درب را ببندد که در این لحظه فرشته به نزدیک درب آمد و با دیدن غریبه و دختر کوچولو بلافاصله آنها را شناخت و گفت: «چرا بیرون ایتسادهاید. بفرمایید داخل.»
دانلود رایگان رمان شهر باران (PDF)
دانلود رمان قدیمی شهر باران را به کتابهای نایاب و علاقمندان به رمانهای قدیمی فارسی پیشنهاد میکنیم. این کتاب همانگونه که گفته شد چاپ سال 1343 خورشیدی است.
برای دانلود این کتاب، ابتدا باید عضو سایت بشوید.
پس از عضویت، لینک دانلود این کتاب و همهی کتابهای سایت برای شما فعال میشوند.